عمومی

روایتی از یک دیدار – تیتر اول

می‌فرمودند، بهترین لحظات عمر من همان سه سالی بود که به عنوان محافظ آقا مشغول کار بودم و باز حسرت آن روزها را داشتند. ارادت عجیبی به حاج قاسم داشت. نه از این رو که او اینک شهید شاخص جبهه مقاومت است و ابراز احترام به حاج قاسم، احترام می‌آفریند؛ بلکه شیفته دقت‌های مدیریتی حاج قاسم و تواضع و اقتدار هماهنگ وی با نیروها بود.

به گزارش تیتر اول، دکتر محمود ابراهیمی، در یادداشتی که در سایت تحلیلی «الف» منتشر شده به روایت یک دیدار با سردار شهید سید رضی موسوی پرداخته و نوشته است:

مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَیٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا 

خدا سید رضی را رحمت کند. به نظر می‌آمد مؤثرترین نیروی سپاه ایران در سوریه بود.  حدود ۳۰ سال از بهترین لحظات عمر خود را در آن منطقه پُرتنش و پُرفتنه، به میدان‌داری اصلیِ فعالیت تمام نیروهای ایرانی اعم از نظامی و غیر آن سپری کرد. از کوچکترین نیازها تا دقیق‌ترین و کاملترین هماهنگی‌ها و برنامه‌های اجرایی و عملیاتی. 

در بهمن ماه سال ۱۳۹۹ که به همراه تعدادی از دوستان پزشک، در محل کارشان در دمشق، ناهار مهمانشان بودیم، از اِشراف و مدیریت وسیع و همه‌جانبۀ عملیاتی ایشان متحیر ماندم!  تصور بنده این بود که هیچ ایرانی پای در پلکان هواپیما برای اعزام به سوریه نمی‌گذارد مگر اینکه از ابتدا تا انتهای حضورش در آن کشور، تحت اِشراف ایشان است و حتی به نیازهای فردی و جمعی او توجه دارد. 

با آنکه از دیدار مهمانان دلخوش بود، اما چهره‌اش دارای خستگی و اندوه واضحی بود. گویا در سازمان رزم آنها برای این نادره فرزانگان عرصه جهاد نیز که از السابقون السابقون بودند نیز نشانی از بازنشستگی، استراحت و آرامش تعریف نشده بود و در قالب ذهن آنها سهمی از غوغای درآمدها و برداشت‌های اقتصادی برای آسایش زندگی همسر و فرزندانشان هم دیده نمی‌شد؛ بلکه آنان هم مجبور بودند در آن شرایط دشوار امنیتی در غربت همراه پدر باشند.

 او اهل جلوه‌گری و ارزش‌گذاری به کار خود نبود. به همین نسبت اهل شکوه و طرح مشکلات کار خود هم نبود. خود حل المسائل روزگار سخت بود برای همه. با این وجود، پیدا بود که حس تنهایی، غربت، به خصوص با عدم درک دیگران از موقعیت ها، و کوتاهی مسئولان، آنها را در اذیت قرار داده است و این «غربت ادراکی» وضع حال  مشکل غالب آن نیروهایی بود که ملاقات می‌شدند. 

برداشت من این بود که به احتمال قوی دلیل مهمانی جمع ما نیز همین می‌توانست باشد. ابتهاج و شعف ناشی از درک و توجه عده‌ای از متخصصان به حوزۀ مشکلات درمانی مردمان مستضعف منطقۀ مقاومت و حضور عملی در آنجا  که بی‌نیاز از تکلیف اداری و نظامی،  با آنها همراهی نموده‌اند.

 حجم کار ما محدود بود و وسیع نبود. برای نیروهای نظامی و عملیاتی هم نبود؛ اما گویا صرف تاثیر آن حرکت جهادی در دلگرمی آن مجاهدان خط مقدم ایثار، ارزش معنایی بسیاری داشت.

قبل از پاسخ به نیازهای درمانی، به نیاز روحی آن مجاهدان پاسخ گفته است. در لحظۀ پایان سفر نیز که سوار هواپیما شده بودیم، بار دیگر از پنجره هواپیما سید رضی را دیدم که خودش مشغول جابجایی سریع بسته‌هایی به داخل بار بود. در تهران متوجه شدم که آن بسته‌ها هدیه‌های مبارک و لذیذ آن بزرگوار بوده است به ما که شامل زیتون، شیرینی، و تصویری از حاج قاسم با آخرین وصیتش که بر تابلویی شکسته حک شده بود. اما برای من جالب‌تر آن بود که چگونه آن هدایا را دقیقا با زمان پرواز ما هماهنگ نموده و با خود به فرودگاه آورده و سوار بار می‌کند که افراد گروه کمترین دردسری برای بسته‌بندی و جابجایی بار هم نداشته باشند. 

با توجه به مجموع صحبت‌هایی که بود، شرایط محیطی پُردردسر کاری (که البته ما در شرایط خوب آنجا حضور داشتیم)، فقدان شرایط و موقعیت برای سرگرمی خود و زن و بچه، جز زیارت، این سوال تا به امروز همچنان در ذهن من دور می‌زد که این افراد با دلگرمی به چه چیزی در آن محیط  پُراسترس و خسته‌کننده، ثابت‌قدم و ۲۴ ساعته در ۷ روز هفته دائم در حال تلاشند؟! چگونه آن همه شرایط دشوار ترکیبی پر رنج و درد را تحمل می‌کنند!؟

تنها نکتۀ امیدوارکننده‌ای که بی‌تکلف از لابلای صحبت آنها دریافت می‌شد و می‌توانستیم توجیه بیاوریم، کسب رضایت رهبری بود در ذهن آنها.

می‌فرمودند، بهترین لحظات عمر من همان سه سالی بود که به عنوان محافظ آقا مشغول کار بودم و باز حسرت آن روزها را داشتند.  

ارادت عجیبی به حاج قاسم داشت. نه از این رو که او اینک شهید شاخص جبهه مقاومت است و ابراز احترام به حاج قاسم، احترام می‌آفریند؛ بلکه شیفته دقت‌های مدیریتی حاج قاسم و تواضع و اقتدار هماهنگ وی با نیروها بود. در حین صحبت‌هایی که روی میز ناهار رد و بدل می‌شد، گفتند: وقتی حاج قاسم به سوریه می‌آمدند، هر موقع شب هم که بود، ساعت دو نیمه‌شب هم که بود غذای داخل هواپیما را نمی‌خوردند! به همراهان هم توصیه می‌کردند: «این غذا را رها کنید برویم پیش سید رضی از غذای ایشان بخوریم! 

من که سر سفرۀ سخاوتمندانۀ سید رضی نشسته بودم و ایشان هم مسئول لجستیک سپاه بود و پولدارترین. مثل هر فرد نقاد دیگری که خارج از گود است بلافاصله به خود گفتم عجب! پس حاج قاسم هم آنگونه که می‌شنیدیم نبوده! حتی در نیمه‌شب نیز چند ساعتی با گرسنگی صبر می‌کرده تا به سفرۀ فراخ سید رضی برسد! طبیعی است که غذای هواپیما در مقابل این سفره رنگی ندارد.

بعد متوجه شدم که نه! اینها بیدارباشان حرکت یک نهضت بزرگ مبارزاتی فعال هستند که در کار خود شب و روز ندارند. حضور حاج قاسم و آمدن او به سوریه نیز بازدید سرزده یک فرمانده از میدان عمل نیست که نیروی ارشدش بخواهد از ایشان پذیرایی ویژه داشته باشد. سفرهای او راهبردی است و سید رضی بازوی لجستیک و هماهنگ‌کنندۀ آن حرکت است و باید دقیقا همراه با قائد خود خط‌نگهدار باشد. اما اهتمام حاج قاسم برای رسیدن به سفرۀ سید رضی نه از باب سورچرانی و تمتع بهتر بوده؛ بلکه از باب توجه و دقت به احساسات و رفتار یک میدان‌دار صادق پُرتلاش است. یک انگیزۀ ارتباطی مدیریتی دارد برای یک نیروی پیشرفت‌گرایی که پیشران آن حرکت بزرگ است و نه گذر از زهد تعریف‌شده؛ که البته زهد هم در نزد حاج قاسم خودش اصل نیست مگر به عنوان یک راهبرد عبودیتی برای اعتلای نفس و رسیدن به اهداف الهی بزرگ جبهۀ مقاومت. البته باید گفت که الزامی هم ندارد سفرۀ حاج رضی برای قاسم، که نیروی خودی محسوب می‌شده، حتماً  به قدر این مهمانی پُررنگ نیز باشد.

 بگذریم از سور.

از او پرسیدم: «آیا بعد شهادت حاج قاسم او را در خواب دیده‌اید؟» فرمودند: «۱۱ مرتبه!» و گفتند که در خواب نیز چون بیداری فرمان صادر می‌کنند و راهکار ارائه می‌دهند گویا  هنوز هم ایشان نقش فرماندۀ جبهۀ مقاومت را بازی می‌کنند و بعضی از موارد آن را ذکر کردند که یک مورد آن را در کتاب «پشتیبان خورشید» آورده‌ام.

حتی در پس حالات حضور و ارتباط سید رضی نیز  تفکری فعال دیده می‌شد. درحالی‌که به تقاضای مهمانان، خاطراتی از شهید سلیمانی را مطرح می‌نمودند؛ اما واضح بود که در پشت صحنۀ حضورش، خاطره‌گویی‌اش و ارتباط موثرش با مهمان‌ها، ذهنی مشغول و فعال در حال برنامه‌ریزی دارد و دقیقا یک ربع به چهار عصر نیز خداحافظی نمود و عازم جلسۀ هماهنگی با مسئول امنیت سوریه که برادر رییس جمهور و فرماندۀ یکی از لشکرهای اصلی سوریه بود شدند و برای ما این حسرت باقی ماند که چرا دیر به جلسه رسیدیم و فرصتی کوتاه نصیبمان شد. بنا بود ۱۲ و نیم ظهر آنجا باشیم اما حدود ۲ و نیم آنجا رسیدیم.

 تا آن زمان اسرائیل دفتر کار وی را که ابتدا نیز در فرودگاه دمشق بوده سه مرتبه با موشک زده بود اما حاجی جان به در برده بود و با تغییر مکان به خدمت ادامه داده بود تا اینبار که به دوست و فرمانده شهیدش پیوست. او هم دیپلمات بود و هم نیروی اصلی لجستیک میدان مقاومت با نیروهای چند ملیتی مختلف در جغرافیایی بیگانه و هم هماهنگ‌کنندۀ میدانی قوی و شناخته‌شدۀ مورد اعتماد، به گستردگی و پیچیدگی جبهۀ مقاومت. عملکرد درخشانِ عیان و پنهان مستمر وی در زیر فشار و استرس ترور و ضربه‌های نفوذی دشمن، اعصابی مطمئن می‌طلبد که فارغ از تکانه‌های احساسی و عاطفی، دچار ضعف و ترس نشود و واقعیت‌های میدانی را با متغیرهای اثرگذار فراوان، به اشتباه تحلیل نکند و خارج از دایرۀ مصلحت جبهۀ مقاومت اقدامی نکند و ترک فعلی نداشته باشد.

ایشان کارکشته‌ترین و شاید موثرترین نیروی ایرانی مقاومت در  جولانگاه مبارزۀ چندوجهی با گروههای تکفیری، حامیان منطقه‌ای آنها و اسرائیل بود. حتی کار با نیروهای موافق نیز ساده نبود و نیست. خود مدیریت صحنۀ سوریه که دولتش حاضر نیست حتی یکبار به قدر حزب الله به حملات اسرائیل واکنش نشان دهد، برای نیروهای مقاومت که سیبل این ضربات هستند، عذابی مدام است. روسیه نیز با سیاست‌های چندگانۀ خود و تاثیری که بر تصمیمات حکومت سوریه دارد، عرصه را بسیار بر اینها تنگ نموده بود و حتی سخن از اجبار به تخلیۀ نیروهای ایرانی بود. قدرت هماهنگی و اجرایی وی در آن میدان پُرتناقض از نیروها و مؤلفه‌های مختلف با رویدادها و پسامدهای متغیر، فارغ از سنجش معادلات سیاسی و نظامی میدان، تحلیلی فازی می‌طلبید. او علاوه بر مدیریت اجرایی و هماهنگی با نیروهای رسمی و دولتی سوریه، با کمک نیروهای مردمی و قبیله‌ای سوریه نیز موفقیتی زبانزد داشت. از هرکسی بیشتر به میدان آشنایی داشت چه بسا حتی از نیروهای رسمی و بومی خود سوریه.

اگرچه این ترور برای اسرائیلی که مختصات جی‌پی‌اس دقیق سانت به سانت سوریه و بخصوص دمشق را در اختیار دارد با دولتی که در واکنش به حملات آن مسلوب الاراده است، کار پیچیده و شاخصی نیست اما فقدان چنین فرمانده تیزهوش،مسلط و لایقی برای جبهه مقاومت سنگین است. ایشان از جنس همان مردانی بود که نبودشان رخنۀ سنگینی بر جبهۀ‌ حق وارد می‌آورد و باید ایران همچون عین الاسد پاسخ روشن و درخوری دراینباره داشته باشد.

مطلب دیگر اینکه استفاده از موبایل‌ها با آنتن‌ها و گروه‌های مجازی موجود در آن، توسط نیروهای مرتبط، سمی است مهلک در تشخیص مقر نیروهای کلیدی مقاومت.

خداوند با اجداد طاهرینش محشور فرماید و بر دل زن و بچه و دوستانش تسکین و التیام آرد بخصوص دوستان زنجانی ایشان و  انتقام خون وی را از رژیم مکر و فساد بگیرد.ان‌شاءالله

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا