روایتهایی صریح و کمترگفتهشده از خشونت علیه مردان
شاید «خشونت علیه مردان» نامی کمتر شناخته شده در ادبیات روزمره باشد، اما حقیقت دارد. درست است که کمتر کتاب یا کنفرانس علمی درباره خشونت گسترده علیه مردان نوشته شده است، اما مردانی در دنیا هستند که قربانی خشونت می شوند و اعتراضی نمی کنند.
چند روز پیش روز جهانی مرد بود که بالاخره سکوت فرا رسید. این روز که در 60 کشور در سراسر جهان به رسمیت شناخته شده است، برای جلب توجه عمومی به سلامت جسمی و روانی مردان، مشارکت در خانه، مراقبت از کودکان و دیدگاه نادرست از جنس مخالف طراحی شده است.
مردان در طول زندگی خود با چالش های خود روبرو می شوند. مثلاً تعداد پسرانی که دبیرستان را ترک می کنند بسیار زیاد است. میزان خودکشی پسران چهار برابر دختران است. پسران بیشتر از دختران قربانی جنایت می شوند، بنابراین احتمال مرگ پسران در اثر قتل پنج برابر بیشتر از دختران است و غیره.
با این حال، اشکال مختلف خشونت علیه زنان اغلب در رسانه ها گزارش می شود و هیچ اشاره ای به همه اشکال خشونت علیه مردان نشده است. به این بهانه سعی کردیم تا حد امکان کمتر به داستان مردانی بپردازیم که نوعی خشونت آشکار و پنهان را تجربه کرده بودند.
مهدی 29 ساله معتقد است که در زندگی زناشویی خود با خشونت مواجه است: «من و همسرم سه سال است که ازدواج کرده ایم. متأسفانه در این سه سال همسرم هرچه می خواست در خانه پدری از من خواست. درخواست جدید من این است که به او پول بدهم تا بینی اش را عمل کند. چیزی که حداقل 15 تن قیمت دارد. از طرفی همه می دانند که رانت دیگر افتخار ما نیست. خانمم متوجه نمی شود که با این همه کمک، اجاره، خانه، خرج و خوراک، توان پرداخت هزینه جراحی مو و بینی او را ندارم. تا زمانی که بخواهم با او صحبت کنم مرا تهدید به مهریه اش می کند. “آقایان دقیقاً گناه ما چیست؟”
محسن، 31 ساله، داستان مشابهی دارد: “فکر میکنم تقریباً همه مردان اکنون در معرض بار خشونت هستند زیرا همسرانشان انتظارات غیرواقعی دارند. اکثر مردان اکنون دو شیفت کار میکنند تا امرار معاش کنند. من تا ظهر کار میکنم، سپس به خانه میآیم. من می خورم همسرم این وضعیت را درک نمی کند چون تا حالا کار نکرده چیزی می خواهد و دستم خالی است نکته می گوید شما آسیب پذیر هستید خواهر ما باشید استرس زندگی و فکر پول درآوردن تاثیر قابل توجهی دارد بر عملکرد جنسی مردان تأثیر می گذارد و این کار را بر عهده می گیرد. جالب اینجاست که همسر من هرگز به خانه پدرش نرفته است. ارمنیم این موضوع هرگز برای من مهم نبوده است، اما دیدن چنین رفتاری باعث می شود که من یک بی ایمان باشم. «شما جایی نیستید که ما مردها ببینیم چقدر سرمان شلوغ و نگران است وگرنه کی دوست ندارد روی زنش پول بریزد و او را راضی کند؟»
سعید، معلم دبستان 42 ساله می گوید: «شاید زنای ما مقصر نباشد. اوضاع اقتصادی خرابه اما وقتی مثلاً از یک طلافروشی رد می شوید و همسری که وضعیت جیب شما را می داند به شما می گوید که چنین گوشواره ای چقدر زیباست، شرمنده خود خواهید شد. آیا دوست دارید در آن نقطه دهان خود را باز کنید؟ یا مثلا وقتی اینستاگرام را بالا و پایین میکند میگوید: میبینی فلانی که به مسافرت رفته، مهمان زیادی گرفته است و تو نمیتوانی به خودت فحش بدهی که حسرت زن و بچهات را میخوری. این خشونت نه با زنا بلکه توسط جامعه بر ما تحمیل شده است. جامعه ای است که من را متولی امرار معاش خانواده می کند و توانایی برآوردن انتظارات همسر و فرزندانم را به من نمی دهد. در وسط، اگر آگاهی از مهمانی کمی کم باشد، قوز زیاد است.»
علیرضا 35 ساله درباره خشونت و سایر تبعیض ها گفت: «من یک روزنامه نگار هستم. در محل کار ما معمولاً زن و مرد در کنار هم کار می کنند. برخی از زنان وقت خود را صرف صحبت در مورد حقوق برابر زن و مرد می کنند، اما جالب است که وقتی صحبت از کارایی به میان می آید، که وقتی بدن دوست ندارند، تبدیل به جنس ضعیف تر می شوند! مثلاً هر وقت بحثی در مورد شیفت کاری دیرهنگام یا پخش اخبار در محله های دورافتاده مطرح می شود، می گویند ما متاهلیم، شوهر اجازه نمی دهد، بچه داریم، پدر بدش می آید که دیر بیرون بیاییم و … اما اگر ماموریت خارج از کشور است، انگار دیگر شوهر ندارند، نه بچه، نه بابا. اول از همه مدعیان که می توانیم برویم و مشکلی نیست. یعنی ببخشید نمیخوای تو کار و جابجایی برابر باشی ولی تو حقوق و مسافرت و مزایا خارجی چرا؟ برخی از زنان فقط از برابری جنسیتی صحبت می کنند، اما در عمل می خواهند برتر باشند».
بابک 42 ساله صاحب یک فروشگاه لباس زنانه است و خودش را می فروشد. اما هیچ کس نمی تواند در مورد آن صحبت کند. خانمی بارها به اینجا آمده و در ازای لباس پیشنهاد رابطه داده است. برای کسی مثل من که برای تجارت آمده و با زن و بچه اش نان می گذارد، واقعاً آزاردهنده است، اما هیچکس در مورد آن صحبت نمی کند.»
حامد، 33 ساله، تجربه دیگری از خشونت دارد: «در رابطه زناشویی، زنا از مرد انتظار دارد که قوی باشد و شکایت نکند. یعنی فقط خودشان را می دانند که گاهی ناراحت می شوند اما انگار روح و جسم مرد پولادین است. خیلی وقت ها مثل همه مردم احساس درد یا بیماری می کردم و تا اینکه با جیغ به همسرم نگفتم چه می گوید؟ دوباره مریض شدی از نظر روحی احساس خوبی نداشتم مثلا به جای همدلی دوباره مرحله افسردگی را طی کردی؟ خیلی غمگینم میکنه گاهی اوقات مخفیانه نزد دکتر می روم تا دعوا و شوخی نکند.»
حمیدرضا، 37 ساله، درباره خشونت محل کار گفت: «من در سال 1998 جایی کار می کردم. من 13 سال سابقه کار داشتم. من با یه خانم مشکل داشتم من کارمند دولتی بودم، اما او رئیس امور اداری بود. یک روز پشت میز چرت مرا گرفت و همان خانم دستور داد مرا اخراج کنند. وقتی ازمایش خون دادم متوجه شدم که احساس کسالت و خواب آلودگی به دلیل چربی بالای خون است. من سعی کردم در بخش دیگری از همان بخش کار کنم، اما خانم مدیر بخش دیگر را نیز علیه من هدایت کرد. من هم آن موقع عزاداری کردم، اما کسی نیامد که مرا دلداری دهد. من را با یک میز شکسته به گوشه ای از اتاق پرت کردند که حتی جایی برای عقب و جلو کردن صندلی نداشت. کاریمو اضافی از 120 ساعت تا 60 ساعت. در سال 1999 که باید از راه دور کار می کردم، باید بروم سر کار! “از شدت استرس عصبی شدم.”
محمدرضا 27 ساله نیز ماجرای نوعی خشونت رانندگی را می گوید: «روزی روزگاری در اتوبان، پاسی از شب بود، ردیف اول با سرعت معمولی راه می رفتم، هر چقدر سرعتم را کم کردم. و سرعتمو کم کردم تا پیاده بشم دستکاری نکردم بالاخره مجبور شدم از یکی از خروجی ها یه پیچ خطرناک بزنم کلی رفت ولی چاره ای نداشتم به من نمیخندی که مزاحمم شدم؟
فرزاد 39 ساله در خانه با خشونت فیزیکی مواجه است: «همسرم به کتک خوردن عادت کرده است. هیچ کس این را باور نمی کند. گاهی دوست ندارم، گاهی واقعاً می ترسم به آن ضربه بزنم. من فقط سعی می کنم از این وضعیت جلوگیری کنم. من دارم میرم بیرون واقعا کاری از دستم برنمیاد من او را دوست دارم، می خواهم با او زندگی کنم، اما همیشه در معرض ضربات هستم. حتی نمی توانم به دادگاه بروم که بگویم همسرم مرا کتک می زند. “به کی بگم؟”
علی 22 ساله نیز برخی از کلیشه های فرهنگی را عامل خشونت علیه مردان می داند وگرنه شما فردی بسیار نادان هستید. یا مثلا تو مترو اگه دیدی خانمی ایستاده یه یاتا بهش بده و خودت بایستی وگرنه خیلی ترسو میشی. حالا که مرد می بیند فلانی ناتوان است و نمی تواند روی پای خودش بایستد، بحث دیگری است، اما من چرا لباس به او بدهم که او زن است، اما من یک ملت هستم؟ “دقیقا از کجا آمده است؟”
مجید 38 ساله شکل دیگری از خشونت را تجربه کرده است: «من در شرکتی کار می کنم که به دلیل تحریم ها ورشکست شد، خانه دار شدم، شغلی که گرفتم پروژه بود، هر چند ماه یک بار به او پول می دادند، کل درآمدم کمتر بود. از همسرم.» این باعث شد من کوچک شوم و نمی توانستم چیزی بگویم. وقتی می خواستم به چیزی اعتراض کنم، همسرم به من گفت هر وقت پول درآوری طلا بگیر. آخر عمرمان جلوی دوستان شوخی کرد. و خانواده و همه میدانستند وضعیت من چگونه است. یک بار برای کاهش بار روانی این موضوع به توالت رفتم یا گریه کردم.البته ممکن است بسیاری از مردان چنین گریههایی در حمام داشته باشند زیرا اینطور نیست. روشن کن خدای مهربون کی به مرد گفته گریه نمیکنه من همیشه سعی میکردم کمبودم رو جبران کنم مثلا تکالیفم رو انجام بدم آشپزی کنم از خونه لذت ببرم خانواده ام رو مشغول کنم حتی اگه نبودم بی حوصله، من تا زمان بحث در روحیه بدی نخواهم بود. اما فایده ای نداشت در نهایت کارمونز ما را از این حادثه جدا کرد، اما عواقب این زخم زبان هنوز وجود دارد.
این روایات لزوماً به این معنا نیست که زنان مرتکب خشونت علیه مردان هستند یا خشونت علیه مردان تنها در زندگی زناشویی صورت می گیرد. همجنس گرایان اغلب از دوران کودکی تا بزرگسالی از مردان استفاده می کنند. بسیاری از مردان مرتکب جنایات مختلفی مانند قتل، سرقت، تجاوز و حتی تجاوز علیه مردان می شوند. آنچه خواندید برای برخی از مردان تجربه شخصی بسیار کمی بود و مطمئناً برای همه مردان و زنان جهانی نیست، اما این یک واقعیت تکراری است که در جامعه مردان غیر معمول نیست.
اگر قربانی خشونت شده اید یا داستانی از افراد دیگر در مورد آن دارید، لطفاً آن را با ما به اشتراک بگذارید.
انتهای پیام/