آقای رئیسی شمارا به حضرت عباس دیگر وعده ندهید
اول بگذارید خاطره ای برایتان بگویم: به گمانم یکی دو سالِ آخرِ دولتِ آقای روحانی بود. دولت وقت در بدترین وضعیت به سر می برد و هر کس به قدر وسع و توان خود لگدی نثار دولت خسته و بی پناه می کرد. دولت البته معتقد بود این همه مصیبت به تحریم ها و مناسبات جهانی بر می گردد و مادام که چنین باشد کاری از دست کسی برنمی آید.شما و دوستانتان اما معتقد بودید مشکلات مملکت هیچ ربطی به تحریم و این حرف ها ندارد و در بدترین شکل تنها بیست درصد مشکلات مملکت به تحریم برمی گردد و هرآنچه هست ریشه در بی عرضگی و بی تدبیری و بی غیرتی مسئولان مملکت دارد.
با همین حرف ها عده ای را مجاب کردید تا هرطور شده مملکت را به دست شما بسپارند. با همین شعارها یکی شد رئیس جمهور و دیگری شد رئیس مجلس و آن یکی هم شد شهردار تهران. بعله،درهمان ایام این بنده کم ترین کنار خیابان ایستاده بودم و کلافه از ترافیک، سوار موتور شدم تا به اموراتم برسم. راننده موتور مثل همیشه یکی از جوانان شریف و تحصیل کرده و عاصی این سرزمین بود و هنوز ترک موتور ننشسته بودم که سرِ دردِ دلش باز شد. من هم طبق معمول شروع کردم به ابراز همدلی و همدردی که ناگهان گفت: ببخشیدا،البته تقصیر شماها بود. با تعجب گفتم: تقصیر من؟ چرا؟ گفت: اگه شماها به روحانی رای نمی دادید و به جایش می ذاشتید رئیسی رئیس جمهور شود کار به این جاها نمی کشید. گفتم: از کجا این قدر مطمئنی که من به روحانی رای دادم؟ گفت: آقا از تیپ و قیافت معلومه! از حرف زدنت! برای این که کمی از داغ دلش کاسته شود گفتم: مشتی من اصلا رای ندادم اما تو از کجا مطمئنی اگه کاندیدای شما می آمد اوضاع روبراه می شد؟ گفت: حالا شما رای ندادی ولی مطمئنم رفیقات به روحانی رای دادن، بعدش هم من مطمئنم، چون آقای رئیسی درد کشیده است مثل روحانی نیست که کلی پول می ده ریشش رو رنگ می کنه. دیدم بحث فایده ای ندارد. از آن جوانان ساده دلی بود که شعارهای شما و امثال شما باورش شده بود. وقت پیاده شدن به او گفتم: انشاءالله همه چی درست میشه. گفت: اگه شماها بیایین پای کار و سری بعد به این سید رای بدین همه چی درست میشه.
نمی دانم آن بنده خدا امروز کجاست. امیدوارم جایی در دولت شما و دیگر دوستان انقلابی گیرش آمده باشد و دست کم مشکل او و خانواده اش حل شده باشد اما چه بسیارند جوانانی همانند او که شعارهای شما و امثال شما را باور کردند و امروز دیگر به هیچ چیزی باور ندارند. فرق ما با جوانانی مثل او این بود که وقتی به آقای روحانی رای می دادیم توقع شق القمر نداشتیم. فقط می خواستیم از بروز یک فاجعه جلوگیری کنیم و یا حداقل وقوع آن را به تعویق بیندازیم تا شاید در آن فرصت بتوان کاری از پیش برد. اما آن بندگان خدایی که حرف شما و دوستانتان را باور کردند جدی جدی تصورشان این بود که مملکت از دست غربزده ها و سازشکاران و به تعبیر دوستانتان بی غیرت ها بیرون می آید و مردم محروم و مستضعف در مدت کوتاهی صاحب خانه و کار و اتوموبیل می شوند. دلار بی اعتبار می شود و مرغ ده هزارتومانی با همت آقای قالیباف سر سفره هایشان می آید و گشت ارشاد مسئولان به راه می افتد و فساد برچیده می شود و خلاصه آن که همه رویاهای پابرهنه گان و صاحبان اصلی این انقلاب در کوتاه مدتی رنگ واقعیت به خود می گیرد.
نشد. بله، نشد. شما هنوز هم می توانید دولت پیشین و با یک پرش جانانه از روی دولت معجزه هزاره سوم دولت خاتمی را مقصر بدانید. و هم چنین روزنامه نگاران را که موجب همه بدبختی های این مملکتند. و اصلاح طلبان را که اگرچه کاره ای نیستند ولی هنوز نفس می کشند.و مهم تر از همه شلوغی های پارسال را که توطئه دشمن بود. ما البته علیرغم آن که از بصیرت بهره ای نداشتیم می دانستیم چه فاجعه ای در انتظار این سرزمین است. دیده بودیم دولت معجزه هزاره سوم را. همان دولتی را که برخی از بزرگان می گفتند نظر کرده امام زمان است. همان دولتی که مخالفت با آن را مخالفت با خدا می دانستند. همان دولتی که حاضر شدند برای بقای آن شریف ترین آدم های این سرزمین را به خاک سیاه بنشانند. همان دولتی که حالا هیچ کس حاضر نیست ظهور آن را گردن بگیرد. تو گویی فرامرز هرگز نبود.
بله آقای رئیسی. ما که از شما توقعی نداشتیم.می دانستیم چنین می شود و بعد ازاین هم خودمان را آماده کرده ایم برای روزهای سخت تر و بدتر.نیاز به علم غیب نیست. مادام که قالیباف ها و زاکانی ها و عبدالملکی ها بر سر کارند این است و جز این نخواهد بود. اما بیچاره آن هایی که فکر می کردند با آمدن شما همه چیز کن فیکون می شود. بیچاره آن موتور سوار. همه حرفم این است: به پاس رنجی که دست کم هواداران شما در این مدت دیده اند و به احترام اعتمادی که به شما داشتند دیگر به آن ها وعده ندهید. حتی وعده برچیده شدن کشف حجاب را. شما حتی به یکی از وعده های خودتان عمل نکردید.نه این که آدم عهد شکنی باشید و یا خدای ناکرده دلتان نخواهد به وعده هایتان عمل کنید بلکه به این دلیل ساده که امکان هایتان را نمی شناسید. نمی دانید که عمل کردن به آن وعده ها ناممکن است. الان هم به دلیل عدم شناخت درست از جامعه به آن عده قلیلی که همه رویاهایشان بر باد رفته است می خواهید ثابت کنید اگر نتوانستم معیشتتان را سامان دهم دست کم می توانم فضای جامعه را به دلخواه شما در آورم. اما نمی توانید. به حضرت عباس نمی توانید. آن هایی که به شما گفته اند با جریمه بیشتر و محدودیت بیشتر و بگیر و ببند بیشتر می توانند فضای جامعه را به قبل از شهریور پارسال برگردانند یا هیچ درکی ازجامعه ندارند یا نفوذی اند و یا این که برای خودشیرینی این حرف ها را می زنند.و یا در خوش بینانه ترین حالت نانشان در همین حرف هاست.به مشاوره های آن ها وقعی ننهید.
شاید هم با خودتان فکر کرده اید حالا که نمی توان به وعده های معیشتی عمل کرد با دادن این وعده و عمل به آن، کمی از اقتدار از دست رفته را برگردانم. نخیر، نمی توان. اگر مثل ما آدم های معمولی در کف جامعه می زیستید می دانستید که نمی توان. با چهار صد نفر که چه عرض کنم با چهارصد میلیون نفر هم نمی توانید چیزی را به زور به این مردم تحمیل کنید. درست یا غلط میان شما و مردم فاصله ای است عظیم. هیچ حرفی را از شما باور نمی کنند. دو روز مملکت را تعطیل کردید به بهانه گرمی هوا اما حتی نزدیک ترین آدم ها به شما و حاکمیت حرفتان را باور نکرد. هر کس چیزی می گفت. حتی یک رسانه را محض رضای خدا باقی نگذاشتید تا مردم در چنین مواردی به آن رجوع کنند.
آقای رئیسی!
اگر می خواهید این مملکت به آشوب کشیده نشود. دست کم اگر می خواهید این مدت باقی مانده از عمر دولتتان را یک جورهایی سر کنید که خودتان کم تر آسیب ببینید، دست از وعده و وعید دادن بردارید. این آخری را هم دیگر تکرار نفرمایید. ما هم به روی خودمان نمی آوریم. انگاری چیزی از سر هیجان گفتید و رفتید. اگر مدتی فضای واقعی و مجازی آرام به نظر می رسد آن را به حساب تمام شدن چیزی مگذارید:
ناگهان سیل می رسد، دریا
قبل طوفان همیشه آرام است
مردم خسته اند. نای گلایه هم دیگر ندارند. بگذارید به حال خودشان باشند. اجازه ندهید اطرافیانتان شما را به یک بازی خطرناک دیگر وارد کنند. بازی پارسال را خیلی ها به پای شما ننوشتند اما این بار ماجرا فرق می کند. دست به مهره بازیه آقای رئیسی!