اقتصاد کجای توافق تهران – ریاض قرار دارد؟

احیای روابط با عربستان‌سعودی پس از تنش هفت‌ساله که با قطع روابط دیپلماتیک و افزایش مشارکت در جنگ‌های نیابتی منطقه‌ای همراه بود، با تحلیل‌های خوش‌بینانه‌ای در خصوص افزایش همکاری‌های اقتصادی و تجاری مورد استقبال قرار گرفته است.

به گزارش تیتر اول، روزنامه «دنیای اقتصاد» نوشت: افزایش حجم مبادلات تجاری در سال گذشته ۱۵میلیون دلار ارزیابی شده، در حالی که میانگین این حجم در شش‌سال قبل از آن نزدیک به صفر و تراز مثبت تجاری که عمده آن متکی بر صادرات شمش آهن و فولاد بوده، مبنایی برای پیش‌بینی گسترش و تعمیق روابط اقتصادی در آتی قرار گرفته است و برخی از تحلیلگران تلاش دارند این رویداد را نویدبخش دوره‌هایی از همکاری‌های پرسود و ثمربخش برای اقتصاد ایران تصویر کنند؛ حتی از مشارکت ایران در برنامه ویژن ۲۰۳۰ عربستان و متقابلا همکاری‌های توسعه‌ای عربستان در ایران سخن گفته می‌شود. اما واقعیت‌های موجود به چه میزان موید چنین تحلیل‌های خوش‌بینانه‌ای است؟ آیا آنچه محرک و پیش‌برنده روابط طرفین است، از جنس مزیت‌های اقتصادی است و اساسا چه مزیت‌هایی را می‌توان برای طرفین در احیای روابط جست‌وجو کرد؟

آشکار است که قطع روابط با عربستان که پس از اعدام شیخ نمر و حمله به کنسولگری و سفارت عربستان روی داد، متاثر از عوامل سیاسی بود، نه اقتصادی که اساسا اقتصاد عرصه همکاری و دستاوردهای مطلق و بازی‌های برد-برد است و بالعکس سیاست مبتنی بر حاصل جمع جبری صفر و دستاوردهای نسبی تعریف می‌شود. به عبارت دیگر، اگر میان طرفین سطحی از وابستگی متقابل اقتصادی شکل گرفته بود، دیگر قطع روابط و وارد شدن به مرحله تعارض سیاسی به‌سادگی ممکن نبود؛ این یعنی به دلایل سیاسی، همکاری‌های اقتصادی میان طرفین فاقد مزیت‌هایی است که بتواند بر منطق رقابت‌های استراتژیک میان آنها غلبه کند.

از یک‌سو اقتضائات ژئوپلیتیک، سطحی از تعارض طبیعی میان ایران با شیخ اعراب منطقه را تحمیل می‌کند و از دیگر سو، اتکای هر دو کشور به فروش منابع نفت و گاز آنها به‌عنوان رقیب یکدیگر در کسب بیشترین سهم از بازار و جذب سرمایه‌گذاری‌ها در این حوزه تعریف کرده است. این تعارض ژئوپلیتیک و رقابت ژئواکونومیک در موازنه‌سازی‌های منطقه‌ای طرفین که در رقابت تسلیحاتی، مداخله‌های منطقه‌ای و مشارکت در جنگ‌های نیابتی نمود یافته است، حتی تا جایی پیش رفت که به بهبود روابط با اسرائیل انجامید؛ موجودیتی که دشمنی با آن به هویت مبتنی بر ناسیونالیسم عربی معنا می‌بخشید.

از طرف دیگر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نیز تابعی از نیازها و ملاحظات اقتصاد ملی نبوده و نیست. این را هم در تعیین اهداف غایی سیاست خارجی یعنی استکبارستیزی و حمایت از مستضعفان می‌توان مشاهده کرد و هم در تعریف استراتژی‌هایی که موازنه دشمنان را در قالب اتحاد و ائتلاف با دوستان پی می‌گیرند. عربستان نه به دلایل ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک، بلکه به دلیل اینکه در جبهه آمریکا قرار داشت و به «گاو شیرده» استکبار جهانی تبدیل شده بود و به نمایندگی از آن با جبهه مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی مقابله می‌کرد، موضوع موازنه قرار گرفت.

بنابراین همان‌گونه که در قطع روابط، ملاحظات اقتصادی دخیل نبوده و نتوانست مانعی برای تنش سیاسی باشد، احیای روابط نیز تابعی از آن نیست. به عبارت دیگر، آنچه از ثمرات اقتصادی و تجاری احیای روابط طرح می‌شود، می‌تواند صرفا توجیهی برای چرخش از سیاستی باشد که به‌رغم آسیب‌هایش هفت‌سال به درازا کشید. چرخشی که دستاوردهای امنیتی و سیاسی آن مبهم است و تاکید بر دستاوردهای اقتصادی آن می‌تواند تلاشی برای پوشاندن آن ابهام باشد تا این سوال بی‌پاسخ که به‌ازای عقب‌نشینی از موضع پرهزینه‌ای که در جنگ یمن داشتیم، چه به دست آورده‌ایم کمتر آزاردهنده باشد. این به معنی تایید سیاست قبلی نیست؛ چرا که هزینه تنش‌های نظامی و امنیتی از منابعی تامین می‌شود که می‌توانست مشکلات کمرشکن معیشتی و رفاهی را رفع کند و به‌الطبع هر شکلی از تنش‌زدایی می‌تواند به معنی جلوگیری از اتلاف منابع باشد و از دیگر سو، هر شکلی از گشایش و بهبود در روابط تجاری و همکاری‌های اقتصادی برای اقتصاد خسته و فرسوده ایران مایه دلگرمی است. نکته این است که این چرخش با اهداف اقتصادی و با عاملیت سیاستگذار ایرانی انجام نپذیرفته است که ثمرات اقتصادی و دستاوردهای تجاری بتواند آن را توجیه کند.

احیای روابط، بیش از هر چیز به عاملیت چین و منافع منطقه‌ای آن مربوط است و چین بیشترین مزیت را در احیای روابط دارد. چین بزرگ‌ترین واردکننده نفت در جهان است که در سال ۲۰۲۰ نزدیک به ۱۷درصد نفت موردنیاز خود را از عربستان وارد کرده است و در مجموع عربستان، کویت، امارات و عراق نزدیک به ۴۰‌درصد از کل واردات نفت چین را سهم خود کرده‌اند. این درحالی است که سهم ایران نزدیک به ۷/ ۰‌درصد بوده که آن هم در شرایط تحریم عمدتا در قالب فروش نفت و میعانات گازی روی دریا و به شکل تهاتر اعتبارات و البته زیر قیمت بازار بوده است. رفع تهدید از بزرگ‌ترین تامین‌کنندگان نفت، مهم‌ترین دستاورد چین از احیای روابط منطقه‌ای ایران است. در سال ۲۰۱۹ حمله انصارالله یمن به تاسیسات آرامکو تولید نفت عربستان را به‌طور موقت به نصف کاهش داد و به بی‌ثباتی در بازارهای مالی جهان انجامید.

امنیت انرژی برای اعراب منطقه و همین‌طور اقتصادهای بزرگ مصرف‌کننده نفت و گاز در جهان بسیار مهم و البته پرهزینه بوده است. بخش قابل‌توجهی از خرید تسلیحات کشورهای منطقه، تابعی از نگرانی‌هایی بوده که مشخصا با تصویرسازی از تهدید ایران برای امنیت منطقه‌ای انجام شده است و البته جالب است که چینی‌ها در بازار تسلیحات کشورهای منطقه نیز جایگزین آمریکا شده‌اند. همچنین برنامه‌های بلندپروازانه توسعه در عربستان و سایر کشورهای منطقه نیز تابعی از امنیت انرژی است.

پس اگر چین بتواند به‌عنوان برادر بزرگ این امنیت را با مهار ایران تضمین کند، دستاورد بزرگی برای کشورهای عرب منطقه خواهد بود که هم هزینه‌های امنیتی آنها را کاهش خواهد داد و هم روند برنامه‌های توسعه آنها را تضمین خواهد کرد. همین هفته گذشته بود که خبر سرمایه‌گذاری چند میلیارد دلاری آرامکو در صنایع پتروشیمی چین و نیز عضویت اولیه عربستان در سازمان همکاری شانگهای اعلام شد و این اخبار را وقتی در کنار چند توافق مشترک تجاری بین دو کشور به ارزش چند صدمیلیارد دلار و نیز شواهدی که گویای افزایش درهم‌تنیدگی روابط این دو کشور است می‌گذاریم، تصویر کامل‌تری از آنچه در حال وقوع است آشکار می‌شود. اما خبری مبنی بر امتیاز و امکانی که در این احیای روابط برای ایران در دسترس قرار گرفته باشد، حداقل در شرایط فعلی پیدا نمی‌کنید، به‌جز افزایش ۱۵میلیون دلاری تجارت که رقمی ناچیز است و امیدهایی در خصوص افزایش آن در آینده.

ما همچنان نفت خود را پایین‌تر از قیمت بازار روی دریا و تهاتری به چینی‌ها می‌فروشیم و بر اثر تحریم‌های بین‌المللی هم نمی‌توانیم امید چندانی به سرمایه‌گذاری خارجی در صنایع وابسته به نفت و گاز و پتروشیمی خود داشته باشیم و البته مشخص نیست با توجه به محدودیت در نقل و انتقالات مالی همان افزایش ۱۵میلیون دلاری در مبادلات تجاری با عربستان چگونه قابل تسویه خواهد بود. احیای روابط با عربستان و ترمیم روابط با کشورهای حاشیه خلیج‌فارس برای آنها دستاورد مهمی است؛ اما منابع جدیدی را به روی ایران نخواهد گشود. تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران همچنان پابرجاست و مانعی عملی بر سر راه دسترسی ما به منابع اقتصادی است. 

عربستان و کشورهای عضو شورای همکاری از این محدودیت‌ها حمایت می‌کنند؛ چون رقبای طبیعی ایران در بازار نفت و گاز هستند و ژئوپلیتیک آنها نیز همواره ایرانی ضعیف را بر ایران قدرتمند و ثروتمند ترجیح می‌دهد. چینِ در حال اوج‌گیری نیز با تنوع‌بخشی به منابع تامین انرژی خود و برقراری پیوندهای اقتصادی بلنددامنه با مهم‌ترین تولیدکنندگان نفت و گاز منطقه، حداقل با فرض ثبات شرایط، به افزایش ورودی‌های انرژی از ایران نیازی ندارد و عدم‌سرمایه‌گذاری‌اش در سال‌های اخیر به‌رغم تعهداتش در توافق همکاری ۲۵ساله شاهدی بر این مدعاست. با توجه به نسبت مستقیم سیاست خارجی تهاجمی ایران با میزان منابع اقتصادی، چینی‌ها و متحدان منطقه‌ای آنها می‌دانند که مهار و کنترل ایران اتفاقا به نوعی در گرو مهار منابع در دسترس آن است. عربستان با خروج آمریکا از معادلات منطقه به چین به‌عنوان ابزار قدرتمند و کارآمد متکی می‌شود. آنچه را که آمریکا، رژیم صهیونیستی و داعش از پس آن به شکلی مطمئن برنیامدند و نتوانستند خیال اعراب را از تصور تهدید ایران آسوده کنند، به نظر می‌رسد که چین به‌خوبی از پس آن برخواهد آمد.

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا