آب میکارند؛ نمک برداشت میکنند
دستهای آنها تیره و چاک چاک است. در این سالها، گاهی بلورهای سفید و درخشان نمک به درون لایههای زیرین پوست دو دست آنها سر زده و زخمهای لای انگشتانشان را سوزانده. انگار که کسی بر کف دستهایشان تیغ کشیده باشد. صورتهایشان آفتاب سوخته و کمرهایشان از وزن زیاد حلبهای آب شور و کیسههای بزرگ نمک که روزها بر شانه و کول میاندازند، رو به خمیدگی برده. هرکدام یکی، دو باری در حوضچههای دور سنگچینشده چشمه نمک که در زبان محلی به آنها «کرت» گفته میشود، لیز خوردهاند و حتی دست، پا یا لگن برخی از آنها شکسته.
به گزارش تیتر اول، روزنامه «اعتماد» نوشت: چند وقتی هم به خاطر آسیبهای وارده، خانهنشین شدهاند ولی به محض اینکه شکستگی جوش خورده، رختش را بسته و از جانشان رفته، دوباره برای «چیدن نمک» رفتهاند. روزی آنها یک تا دو کیلومتر آن طرفتر از روستایشان «سر آقا سید» توی آبِ باریک چشمه شوری جاری شده و بعد با زحمت زیاد دستهای آنها، روی زمینها یا همان گودالهای خانوادگی دادورها نشسته.
اراده کرده بودیم در این صفحه هفتگی به چهرههای شاخص ایرانی نزدیک شویم و از این راه روایتگر تاریخ زندگی و شغل و عشق و روزگار آنها شویم اما روزنامهنگاری گاهی با تمام چارچوبهای تعیینشده، چارچوب نمیشناسد و سوژه و گزارش، خود را به گزارشگر نزدیک میکند. قبول این نزدیکی نه از باب ناچاری که از باب ضرورت و اهمیت است. اتفاقی که برای ما افتاد و آیین و فن و رنج و تلاش زنان روستایی خود را برای نخستین شماره به ما نزدیک کرد، حیف بود تنها روایت یک نفره بنویسیم. پس از جمع دستهای بریده بریده و صورتهای آفتاب سوخته زنانی نوشتیم که گویا یک نفرند، نفری بزرگ که در زمینها آب شور میکارند و نمک درو میکنند. قالب اصلی این صفحه، گزارش از شخص است و به ضرورت ممکن است شغلی خاص یا مکانی مهم و از یادها جا مانده خود را به ما نزدیک کند، شاید ما آن را انتخاب کنیم یا شما پیشنهاد دهید.
بیبی مریم، منیژه خانم و هر کدام از زنان روستا تقریبا هفتهای دو بار، بعد از پیادهروی طولانی در مسیر یک تا دو کیلومتری سنگلاخ و صخرهها «سر نمک» میروند. بلورهای سفید نمک را هر سه، چهار روز، یک بار در حوضچهها میخوابانند. انگار که در نفسکشِ بهار و میانههای تابستان و گرما، برف به زمینها خوابیده و نور به آن تابیده باشد. بیبی مریم و باقی زنان ساعت ۴ تا ۵ صبح که هنوز آفتاب جان نگرفته؛ در هوای گرگ و میش از خانه راه میافتند و وقتی به چشمه نمک رسیدند از چشمه شیرین بالادست، آب برای چای و صبحانه برمیدارند و میروند سر وقت کار. تنها چند ساعت زمان دارند. قدیمترها زنان تا وقتی که نور به سنگ معروف نزدیک چشمه بتابد و از نشانههای روی سنگ بگذرد، حق برداشت آب را داشتند و وقتی نور از آن نشانهها میگذشت، دیگر برداشت آن آب شور حرام میشد، حالا هم همان اعتقاد را دارند. چشمه نمک، چشمه آبی است که پس از گذر از کوهها و گنبدهای طبیعی نمکی، شور میشود. کمزور است و آب بسیار کمی دارد. زنها که صبح زود یا ظهر در گروهای ۶-۵نفری راهی منطقه شدهاند، هر کدام با ظرفهای کوچک آب را درون حلبها میریزند تا بعد آن را روی زمینهایشان خالی کنند. زمینهایشان را هم قبلا با کشیدن کیسه روی زمین آن، آماده کردهاند، تا نمک در زمان برداشت و پس از تبخیر آب بدون همراه شدن با خاک، داخل کیسههایشان جا شود.
تعداد زنهایی که در این ۵-۴ ماه گرم سال به چشمه میروند، حدودا ۴۰ تا ۵۰ نفر است و بیبیمریم که حدودا ۴۸ سال دارد، یکی از آنهاست. مدرسه نرفته و به قول خودش بیسواد است. همسرش را ۷ سال پیش از دست داده است و حالا خرج ۴ فرزند یتیم را از همین راه به دست میآورد و درآمد آن، تنها کفاف یک زندگی بسیار ساده روستایی در اتاقی کوچک را میدهد. «شوهرم را چند سال پیش آب برد. سیل آمده بود و او در راه بازگشت از محل کار خود به درون رودخانه لیز خورد و رفت. دیگر هم پیدا نشد. هر قدر کارگر گرفتیم و چند شبانهروز منطقه را گشتیم ولی حتی جنازهاش را هم نتوانستیم پیدا کنیم.» بیبیمریم از کودکی و از زمانی که چشم باز کرده، بارها مادر و مادربزرگ را در حال برداشت نمک دیده است. بیشترین تصویر او از کودکی همان صبحهای چشمه نمک است که گاهی با دا (مادر) و دآولو (مادربزرگ) همراه میشد. خودش هم تا قبل از آنکه ازدواج کند، همراه آنها برای برداشت نمک میرفت ولی از وقتی ازدواج کرد، مدتی کوچنشین شد. همسرش هنوز زنده بود و او بیشتر کارهای خانه را انجام میداد اما پس از مرگ همسر، دوباره به شغل اجدادی و کار کردن روی میراث زنان سرآقا سید بازگشت. حالا زمستانها هیزم روی کول میگیرد و مانند بقیه زنان روستا، گاهی برای چیدن بلوط میرود و از اواخر بهار، سر و کارش با حلبهای بزرگ و کول کردن گونی و کیسههای ۳۰ -۲۰ کیلویی نمک است.
«وقتی برف و باران باشد، آب چشمه شور نیست ولی حالا که بارندگی نداریم، آب شور میشود و میتوانیم از آن نمک برداشت کنیم. حدود یک ساعت زمان میبرد تا پیاده به محل چشمه نمک برسیم. روی زمینهایمان پلاستیک پهن میکنیم و آب شور را از چشمه روی آن میریزیم، چند روز میماند و پس از اینکه خشک شد، نمکها را جمع میکنیم و به روستا میبریم. بعضیها که قاطر و خر دارند، نمک را بار حیوان میزنند ولی من هیچکدام را ندارم و مجبورم همه را روی کولم بگیرم. چه کار کنم؟ چارهای نیست، درآمد دیگری ندارم.» اما درآمد برداشت نمک در برابر ساعت و زحمتی که زنان متحمل شدهاند، هیچ است: «نمک را به عشایر و مردم روستا میفروشیم و هر ۱۰ کیلو را ۴۰ تا ۵۰ هزار تومان از ما میخرند.» همه جور زن در میان این زنان پر کار دیده میشود ولی بیشتر آنها پا به میانسالی گذاشتهاند، برخی شوهر ندارند، همسران برخی از آنان در روستا روی زمین کشاورزی کار میکنند و یونجه و گندم برداشت میکنند و همسران برخی دیگر از آنان برای کار و کارگری به اصفهان میروند.
«زنان سعی میکنند کمک خرج باشند، نه تنها با این کار که با کمک در دامداری و کشاورزی.» گاهی در میان آنان کودکان هم دیده میشوند؛ دختربچههایی که بیبی مریم دادور میگوید از حدود ۸ یا ۱۰ سالگی همراه آنان میروند تا هم کمک باشند و هم راه و رسم برداشت نمک را یاد بگیرند. همان دختران کوچک، کیسههای ۱۰ کیلویی نمک را روی کول خود میگذارند تا در کنار مادران و مادربزرگها به روستا برسند. یکی از همان روزهایی که بیبی مریم همراه بقیه به چشمه نمک رفته بود وقتی میخواست بلندی را بالا برود پایش روی زمین لیز خورد؛ دو ماه کار نکرد و در خانه خوابید و حتما میدانید دو ماه کار نکردن برای کسی که تنها راه درآمدش یکی است، چه معنایی دارد.
بیم باران
آفتاب تند و کم بارشی، برکت کار این زنان روستایی است. گرما، آب شور پخش شده روی زمین را زودتر تبخیر میکند در صورتی که اگر باران ببارد، هم شوری آب چشمه کم میشود و هم نمک «کرت»ها خراب میشود و تمام زحماتشان بر باد میرود. سال گذشته، بارشهای ناگهانی درست زمانی که گروهی مستندساز برای تهیه فیلم به چشمه نمک رفته بودند، به روستای سرآقا سید رسیده بود. آن روز آسمان که ابری شد، حجت دادور، از اهالی روستا و فعال گردشگری که همراه گروه مستندساز به چشمه نمک رفته بود، همان بیم را داشت. «خراب شدن نمک خشکشده اهالی روستا در زمینهایشان». بیم او بیراه نبود، باران که گرفت، نمکهای مردم در حال خراب شدن بود. همه هراسان با هر وسیلهای که داشتند برای نجات بلورهای سفید به چشمه نمک آمدند؛ تصویری که برای بسیاری از اهالی روستا از جمله حجت دادور، عجیب و به یاد ماندنی شد: «پیر و جوان و کودک و زن و مرد؛ فرقی نمیکرد. مردم با هر وسیلهای که میشد؛ خرها و قاطرهایشان را آوردند و کمک کردند، نمکهایی که در حال خیس شدن بود را جمع کردند و من هیچگاه آن صحنه را از یاد نمیبرم. همزمان خوشحال بودم و ناراحت. از این میزان همکاری مردم، برای کمک کردن به یکدیگر که تا چشمه نمک آمدند، خوشحال بودم و ناراحت شدم چرا که زحمت زنان از بین رفت و بخش زیادی از نمکهایشان خراب شد.»
آب باریکه ساعتی
گودالها از قدیم و آنطور که حجت دادور به «اعتماد» میگوید از حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ سال پیش از روی تقسیمبندی کوهها، منطقه و کشاورزی جریببندی شده و حوضچهها نسل به نسل به مردم امروز رسیده است: «چشمه نمک که ما به آن سر نمک میگوییم، آب خیلی کمی دارد و در واقع به اندازه یک شیر سماور از آن جاری میشود. زنان بر اساس گروهبندی که دارند از ساعت ۵-۴ صبح تا ساعت ۷ و ۸ صبح به آنجا میروند. در قدیم که برای تخمین زمان، ساعتی نبود؛ زنان سنگ بسیار بزرگی را مشخص کرده بودند و تا زمانی که آفتاب به آن سنگ بزند، حق برداشت از آب را داشتند. الان هم همین است و از دیدگاه آنها وقتی آفتاب به آن سنگ برسد؛ آب به گروهی که صبح رفتهاند، حرام شده است و حق گروه بعدی است. از ساعت ۸ صبح که گروه اول برداشت از چشمه را متوقف میکند تا بعدازظهر، دوباره آب برای گروه بعدی جمع میشود. گروه بعدی هم نمیتواند تا تاریکی بماند و آب برداشت کند. باز هم به اعتقاد خودشان، زمانیکه آفتاب در حال غروب کردن است و از سنگ یا درخت مشخصی عبور میکند، حق برداشت ندارند. باز هم آب از نظرشان حرام است و باید برای گروههای بعدی در صبح جمع شود. اندازه برداشت آب برای هرکدام از زنان هم از قدیم مشخص شده است، مثلا طبق تقسیمات قدیم یک خانم دو حلب سهمیه دارد و دیگری سه حلب.»
درآمدی اندک از آن همه تلاش
در طول یک روز دو گروه ۶-۵ نفری به سمت چشمه نمک میروند و برمیگردند. هر بار، یکی از زنها سرگروه میشود و آب را با پیاله در حلبهای آنها میریزد. در روزگار قدیم از مشک یا کوزه برای جمعآوری آب از چشمه استفاده میکردند ولی حالا حلبهای روغن و پنیر جای آن را گرفته است. در گذشته و زمانی که پلاستیکی در کار نبود، زنان برای جدا کردن نمکها از زمین با وسیلهای به نام بُهوم (بُهون) کوب روی آنها میکوبیدند تا همزمان که نمکها از سطح زمین جدا میشود، سطح زمین محکم و صیقلی شود تا نمکها در آن فرو نرود. «حالا برای کف حوضچهها (کرتها) از پلاستیک استفاده میکنند و آب شور داخل آن ریخته میشود. بعد از دو تا سه روز، وقتیکه آب داخل حوضچه تبخیر شد، تبدیل به نمک میشود. بعد با چوب یا چکش نمک را خرد یا به قول خودشان لخته، لخته میکنند و داخل گونی میریزند و به روستا میبرند. در روستا بعضی آن را با سنگهای مخصوص آسیاب کرده و میفروشند و بعضی هم به صورت کلوخی. برخی از این زنان در هفته شاید دو تا سه روز، سرِ نمک باشند. نه یک ساعت و دو ساعت که تقریبا هر بار بیش از ۴ تا ۵ ساعت.» نمکها سه، چهار روزه جمع میشود. برخی زودتر سر وقت زمین میروند و زمانیکه هنوز نمکها بهطور کامل خشک نشده، آن را جمع کرده و به روستا میبرند تا در پشت بام خانه پهن کنند و همانجا آب آن تبخیر شود. «لایهای از نمک که به گرد و خاک آلوده شده را جدا میکنند و در روستا به عشایر میفروشند. بخشهای تمیز را در خانه آسیاب میکنند اما در کل خیلی ارزان فروخته میشود. سال گذشته یک حلب نمک را بین ۵۰ تا ۶۰ هزار تومان از آنها میخریدند ولی از نظر من، ارزش هر حلب بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار تومان و حتی بیشتر است چون یک زن، چندین ساعت روی آن زحمت میکشد و یک پروسه چندین روزه طی میشود. این زنان، یک روز میروند آب نمک را داخل گودالها میریزند و چند روز دیگر هم میروند آن را جمع میکنند و برای بقیه کارها به روستا میآیند. شاید کل نمکی که هر یک از آنها برداشت میکند، دو حلب باشد. اگر بتوانند هر حلب را حداکثر ۷۰ تومن بفروشند، دو حلب میشود ۱۴۰ هزار تومان. فقط ۱۴۰ هزار تومان برای آن چند روز کار، نصیب یک زن میشود.»
همه روستا باهم فامیلند
او حالا ۳۰ سال دارد و از کودکی بارها همراه مادر و مادربزرگ، نظارهگر این صحنهها بوده و سختیها، شوخیها و خندههای زنان را از گودالی به گودال دیگر دیده است. «راه مادر من البته الان به چشمه نمک دور شده و دیگر روی آن کار نمیکند. به هر حال یک چشمه آب شیرین، بالاتر از چشمه نمک وجود دارد و از آن برای ناهار، صبحانه یا عصرانه یا چایشان آب میگیرند و همانجا استراحتشان را هم انجام میدهند تا بعد به خانه بیایند. حرف میزنند، از قدیم خاطره میگویند و خلاصه خود را سرگرم میکنند، منتها آواز و ترانهای تحت عنوان آواز کار ندارند چون همه مردم روستا از جمله همین زنان، سید هستند و از قدیم اعتقاداتی داشتند که سراغ ترانه نرفتند.» تمام اهالی روستای سرآقا سید که در ۴۵ کیلومتری چلگرد مرکز شهرستان کوهرنگ است با هم فامیل هستند و به گفته او نام فامیل همه آنها هم، دادور است.
هیچ غریبهای را هم به میان خود راه نمیدهند: «حتی آنهایی که از اینجا به شهر یا روستای دیگری رفتند را نیز به خانههایشان راه نمیدهند.» البته اینطور نیست که همه کسانی که حوضچه دارند، خودشان روی آن کار کنند. برخی از مردم به نوعی گودالهایشان را اجاره میدهند به ویژه آنهایی که به شهر رفتهاند یا فاصله دورتری با حوضچه دارند. آنها حوضچه را به مدت ۳ یا ۴ ماه که فصل برداشت است، به زنان دیگری میسپارند به این صورت که هر تعداد حلبی که در طول آن مدت زمان به دست بیاید، ۳ یا ۴ حلب آن سهم صاحب گودال است و بقیه نصیب زنی میشود که روی آن کار کرده است. بنابراین احتمالا یک زن علاوه بر زمین خود میتواند روی زمین چند نفر دیگر نیز کار کند.
دردها و سیاهی دستهای بریده بریده
کمترین آسیب برداشت نمک برای زنان این روستا پادرد، سردرد و کمر درد است چرا که هر حلب روغن ۱۰ تا ۲۰ کیلو نمک میگیرد و آنها هر بار تقریبا ۳۰ کیلو را حدود یک ساعت روی کولشان میگیرند تا به روستا برسند. «گاهی زمین میخورند یا در گودال نمک لیز میخورند؛ دست، پا یا لگنشان میشکند. زنان روستا جز نمک، هیزم هم کول میکنند و جنب و جوشهای دیگری نیز دارند که به سلامتی آنها آسیب وارد میکند. دستهایشان سیاهِ سیاه است و به قدری که بریده بریده است که انگار با تیغ توی دستهایشان زدهاند، چون بدون دستکش کار میکنند و نمک روی پوست دست آنها تاثیر دارد.»
«منیژه دادور» ۵۰ ساله است، از سالهای دور در ذهنش مانده است که چطور مادر و مادربزرگ سنت و فن برداشت نمک را به او یاد دادهاند؛ اینکه چگونه آب را جمع و در گودال پهن کنند و در نهایت نمکها را برداشت کنند. در این سالها به قدری برای این کار زحمت کشیده که حالا مریض احوال است. او درباره دردها و آسیبهایی که در طول زمان به او وارد شده، میگوید: «کار ما خیلی سخت است. نمکها در نهایت مثل گِل خشک است، باید آن را بکوبیم و از آن نمک بگیریم. باید آب شور را ببریم و روی پلاستیک بریزیم و چند روز بعد برگردیم و نمک را به روستا بیاوریم. دستهایمان همیشه درد میگیرد، چون برای جدا کردن نمک از داخل گودالها باید با چوب به زمین بکوبیم. دستهای من همیشه زخم است. چارهای هم ندارم، کار دیگری در روستا نیست که برای امرار معاش آن را انجام بدهم. هیچکدام از ما درآمد دیگری نداریم. تابستان نمک کول میکنیم و در ۶ ماه زمستان که زمینهایمان زیر برف است بلوط. شوهرم هم کارگری میکند اما با ۵ بچه خرجمان نمیرسد.» اگرچه بیشتر این کار بر عهده و در واقع میراث زنان است ولی اوایل بهار، پیش از شروع فصل برداشت نمک، برخی مردان به منطقه چشمه نمک میروند و حوضچهها را تمیز میکنند تا زنان راحتتر به کسب و کار خود برسند.
بیمه ندارند و هیچ نهادی از آنها حمایت نمیکند
نمک طبیعی از آب چشمههای جاری از زیر کوه یا گنبدهای طبیعی نمک احصا میشود که اغلب علاوه بر سدیم کلرید دارای یونهای دیگری چون منیزیم، آهن، کلسیم، پتاسیم، لیتیم و حتی مقداری ید است. بنابراین نمکی که زنان روستای سر آقا سید با مشقت فراوان برداشت میکنند و به قیمت بسیار ناچیز از آنها خریداری میشود، احتمالا قابلیت استفاده به عنوان نمک طبی را نیز دارد در حالی که «فریده احمدی»، کارشناس ثبت میراث ناملموس ادارهکل میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری چهارمحالوبختیاری در این باره میگوید؛ بخشهایی از نمک احصاشده که کیفیت کمتری دارد، برای مصارف دام فروخته میشود و بقیه به عنوان مصارف روزانه به فروش میرسد: «این نمکها تصفیهشده نیستند، بنابراین مردم مناطق شهری از آن برای خوراک استفاده نمیکنند اما طبیعتا این نمکها به جز ارزش غذایی بالا حتی خواص درمانی نیز دارند.»
زنان روستایی که سالهاست روی این نمکها کار میکنند، نه تنها از بیمه برخوردار نیستند که محصولاتشان با قیمت مناسبی خریداری نمیشود و حتی محلی برای عرضه آن ندارند در حالی که پروسه سختی را برای برداشت نمک طی میکنند. «مسیر برداشت نمک، راه بسیار ناهموار و پر پیچ و خمی دارد و آنها باید در سراشیبی، این مسیر را طی کنند. مانند مسیر و بافت روستا که در سراشیبی ساخته شده است، آنها نیز باید حلبهای ۱۸ کیلویی را بارها پر کنند و داخل حوضچههای پلکانی خالی کنند. فقط هم زنان با دستهای خالی این کار را انجام میدهند.» چهرههای آفتاب سوخته، نماد زنانی است که روز و روزگارشان را در این روستا، برای برداشت نمک خرج کردهاند ولی در نهایت هیچ نهادی از آنها حمایت نمیکند. «این زنان در آن گرمای سوزان از صبح تا عصر زیر نور آفتاب، نهایتا با یک آذوقه ساده کار میکنند و در این راه فقط به آن حلبها بسنده نمیکنند بلکه گونیهای ۳۰ کیلویی را هم تا روستا به دوش میکشند بنابراین فشار زیادی به آنها وارد میشود.»
آیین، روش و فنون برداشت نمک ثبت شد
برداشت نمک در روستای سرآقاسید شهرستان کوهرنگ که در ۱۳۵ کیلومتری شهرکرد، مرکز استان چهارمحالوبختیاری واقع شده است، بهمن ماه سال ۱۴۰۱ در فهرست میراث ناملموس کشور به ثبت رسیده ولی این منطقه در یک دهه گذشته به یکی از جاذبههای گردشگری استان تبدیل شده است. کارشناس ثبت میراث ناملموس ادارهکل میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری چهارمحال و بختیاری میگوید در پروندهای که سال گذشته در سازمان میراث فرهنگی به ثبت رسید، تنها آیین، روش و فنون برداشت نمک مهم بود، اما هنوز چشمه نمک به عنوان اثر طبیعی ثبت نشده است: «در صورت ثبت این چشمه به عنوان اثر طبیعی، سایر اطلاعات را بررسی خواهیم کرد؛ از جمله اینکه آب چشمه دقیقا از کدام کوه اثر میگیرد یا اینکه ویژگیهای خاص نمک احصا شده، چیست. در آن صورت نمک به آزمایشگاه فرستاده میشود تا نوع و درصد املاح آن مشخص شود. ما درصدد ثبت چشمه نمک به عنوان یک اثر طبیعی هستیم و در حال حاضر پرونده پیشنهادی سازمان برای ثبت اثر طبیعی است ولی هنوز به نتیجه نرسیده است.»
او معتقد است که یکی از راههای کمک به این زنان فراهم آوردن شرایط فروش نمکشان است. «قدمهای بعدی ما برای کمک به آنها این است که مثلا در جشنوارهها و نمایشگاههای مرتبط برای عرضه محصولاتشان به آنها غرفه اختصاص داده شود یا برای بستهبندی نمکهایشان در کارخانجات کمک شود یا همانطور که از صنعتگران حمایت میشود از این زنان هم حمایت شود تا بتوانند از بیمه استفاده کنند. در مراحل بعدی امیدواریم در جهت حفاظت و احیای آن کارهای دیگری انجام دهیم.»
روستای سرآقا سید نیز در سال ۱۴۰۰ به واسطه بافت تاریخی و پلکانی آن در دل طبیعت سرسخت زاگرس به فهرست آثار ملی ایران راه پیدا کرد اما گردشگری آن بهطور جدی از اواخر دهه ۸۰ آغاز شد هر چند در حال حاضر چندان رونقی ندارد. این روستا در ارتفاع ۲۵۰۰ متر از سطح دریا و در یکی از دامنههای قله «هفت تنان» است و به روایت اهالی منطقه قدمت آن به ۶۰۰ سال قبل بر میگردد اگرچه به گفته حجت دادور، فعال گردشگری این منطقه قدمت بالاتری دارد. آبشار شیخ علی خان و غار یخی «چما» در ۴۰ کیلومتری این روستا قرار دارد و قله زردکوه که با ارتفاع ۴۲۰۰ متری در ۳۰ کیلومتری آن واقع شده است. همه خانههای سرآقا سید خشتی و بیشتر آنها بدون پنجره ساخته شده است و درهایشان رو به طبیعت باز میشود. از گذشته تا امروز نیز به عنوان یکی از اتراقگاههای ییلاقی عشایر بختیاری مطرح بوده است. گویش مردم روستای سر آقا سید، بختیاری است و اردیبهشت و خرداد را پذیرای عشایر از مناطق گرمسیر خوزستان هستند.
براساس آخرین سرشماری سال ۹۵ جمعیت آن حدود ۱۷۰۰ نفر است با وجود این، راه دسترسی به عنوان یکی از مشکلات اصلی منطقه مطرح است و تنها مسیر دسترسی به آن نیز در فصل سرما و بارش برف بهطور کامل مسدود میشود. فاصله روستا تا فرودگاه بینالمللی شهرکرد بیش از ۲ ساعت است و برای رفتن از آنجا به شهرکرد باید حدود یک ساعت زمان صرف کرد. روستای سرآقا سید که جزو استان کوهستانی چهارمحالوبختیاری است به همراه جنگلهای بلوط، چشمه دیمه و دیگر روستاهای تاریخی طبیعت بکری را در این منطقه رقم زده است. هر از گاهی هم کوه یا گنبد نمکی دیگری در آن کشف میشود مانند کوهی که سال ۹۴ در فاصله ۱۰ کیلومتری چلگرد مرکز شهرستان کوهرنگ کشف شد و گفته میشود گذر آب از این کوه نمکی موجب سفید شدن منطقه و شور شدن چشمهها شده است.
بیبیمریم:
وقتی برف و باران باشد، آب چشمه شور نیست ولی حالا که بارندگی نداریم، آب شور میشود و میتوانیم از آن نمک برداشت کنیم. حدود یک ساعت زمان میبرد تا پیاده به محل چشمه نمک برسیم. روی زمینهایمان پلاستیک پهن میکنیم و آب شور را از چشمه روی آن میریزیم، چند روز میماند و پس از اینکه خشک شد، نمکها را جمع میکنیم و به روستا میبریم. بعضیها که قاطر و خر دارند، نمک را بار حیوان میزنند ولی من هیچکدام را ندارم و مجبورم همه را روی کولم بگیرم. چه کار کنم؟ چارهای نیست، در آمد دیگری ندارم.
منیژه دادور:
کار ما خیلی سخت است. نمکها در نهایت مثل گِل خشک است، باید آن را بکوبیم و از آن نمک بگیریم. باید آب شور را ببریم و روی پلاستیک بریزیم و چند روز بعد برگردیم و نمک را به روستا بیاوریم. دستهایمان همیشه درد میگیرد، چون برای جدا کردن نمک از داخل گودالها باید با چوب به زمین بکوبیم. دستهای من همیشه زخم است. چارهای هم ندارم، کار دیگری در روستا نیست که برای امرار معاش آن را انجام بدهم. هیچ کدام از ما درآمد دیگری نداریم
فریده احمدی:
یکی از راههای کمک به این زنان فراهم آوردن شرایط فروش نمکشان است. قدمهای بعدی ما برای کمک به آنها این است که مثلا در جشنوارهها و نمایشگاههای مرتبط برای عرضه محصولاتشان به آنها غرفه اختصاص داده شود یا برای بسته بندی نمکهایشان در کارخانجات کمک شود یا همانطور که از صنعتگران حمایت میشود از این زنان هم حمایت شود تا بتوانند از بیمه استفاده کنند. در مراحل بعدی امیدواریم در جهت حفاظت و احیای آن کارهای دیگری انجام دهیم.
انتهای پیام