شیر و اژدها – تیتر اول

شنیدم این کتاب پرفروش‌ترین کتاب دانشگاه تهران در آخرین نمایشگاه کتاب بوده است. نویسنده این کتاب ارزشمند، همانی است که اخیرا و در راستای خالص‌سازی دانشگاه‌ها پاکسازی شد. اگرچه این استاد جوان و پرانرژی را ندیده‌ام اما از کتاب او بسیار آموختم و دریغ خوردم که چرا خالص‌سازان در راستای پروژه یک‌دست‌سازی، به جان دانشگاه‌ها هم افتاده‌اند و ضمن مرخص کردن افراد صاحب فکر، درصدد جایگزینی آدم‌های خود هستند. بعضی از اعضای جدید هیات‌های علمی را می‌شناسم. درس آنچنانی نخوانده‌اند، معدل‌های دیپلم و سایر مدارج‌شان گواه این ادعاست. و از آن مهمتر بدلیل روحیه آمرانه، نگاه علمی ندارند. نگاه علمی با تعصب و تصلب و دستور، میانه‌ای ندارد. بیش از جواب داشتن، سوال دارد و جواب‌های خود را از دل پژوهش (و البته با روش درست) در می‌آورد. به طراحان و مجریان خالص‌سازی باید گفت اگر به کارگماردن وفاداران در بعضی جاها جواب می‌دهد -که آن هم در درازمدت نمی‌دهد- اما قطعا در دانشگاه، اثری بسیار مخرب به جا خواهد گذاشت. بنیان دانشگاه بر آزاد اندیشی استوار است و اطاعت در کار علمی، سم است و سبب افت جدی کیفیت آموزش عالی در آینده‌ای نزدیک می‌شود. از ما گفتن! هر چند طراحان و مجریان این سیاست، دنبال آمارسازی هم خواهند رفت تا ارتقای کیفیت علمی را نشان دهند.

مطالعه این کتاب برای چند گروه ضروری است:

  • آنان که به دنبال فهم مناسبات جدید قدرت‌اند و می‌دانند که نمی‌شود با پارادایم‌های منسوخ و در عین حال مسخره نظیر جنگ سرد و جهان تک‌قطبی و یا اطلاعات کهنه، دنیای امروز را تحلیل کرد و مناسبات کشور خودمان را در این مقطع حساس تاریخی بر آن استوار ساخت.
  • مدیران مرتبط با امنیت ملی
  • موافقان و مخالفان «نگاه به شرق»
  • آنان که نگاه به آینده دارند و جلوتر از نوک دماغ خود را می‌بینند.
  • علاقمندان جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک. همین‌جا نکته‌ای را که تداعی شد، عرض کنم: چند سال پیش شاهد مصاحبه‌ای با مسئولی بودم که بتازگی دکترای خود را هم گرفته بود؛ از همان دکتراهایی که معمولا از قرارداد نهادها با دانشگاه‌های صاحب‌نام در می‌آید! (این هم از بیچارگی‌های نهاد علم و دانشگاه در کشور ماست که برای تامین منابع، تن به چنین کارهایی می‌دهد) هماهنگ شده بود که خبرنگار، رشته تحصیلی را بپرسد. آن عزیز هم با ذوق و شوق گفت: جغرافیای سیاسی. و بعد هم برای علمی‌تر نشان دادن خود افزود: ژئو پلیتیک. آه از نهادم برخاست. کسی که مدرک دکترای جغرافیای سیاسی گرفته تفاوت این مفهوم را با ژئوپلیتیک نمی‌داند. این دو اگر چه اشتراکات فراوانی دارند و مرزهایشان روز به روز کمتر می‌شود اما دو مفهوم مجزا را نمایندگی می‌کنند. ژئوپلیتیک، سیاست جغرافیایی است، نه جغرافیای سیاسی. یعنی علمی است که با درک تاثیرات جغرافیایی بر سیاست، بیشینه‌سازی منافع ملی از برتری‌ها و کاستی‌های جغرافیای خود را دنبال می‌کند.

با پوزش بابت این همه حاشیه، به جای معرفی کتاب! این کتاب با معرفی «ابتکار کمربند و جاده»، زمینه‌های مرتبط را بحث می‌کند. یک ضرب المثل چینی می‌گوید: اگر می خواهی ثروتمند شوی، ابتدا راه بساز. و چینی‌ها دارند چنین می‌کنند. ابتکار کمربند و جاده طی یک دهه گذشته، پوست‌اندازی در نام‌ داشته است: از «راه ابریشم نوین» تا «یک کمربند، یک جاده» و اخیرا «ابتکار کمربند و جاده». منظور از کمربند، راه‌های زمینی است که چین را به اروپا می‌رساند و مراد از جاده، راه‌های دریایی با همین هدف است؛ مسیرهایی شامل مجموعه‌ای از سرمایه گذاری طرف چینی به ارزش یک تریلیون دلار در حوزه زیرساخت، انرژی و ارتباطات است. این کلان راهبرد در سال 2013 توسط شی‌جین‌پینگ، رهبر چین مطرح شد. سخنرانی‌های مقامات چینی به عکس ما که استاد سخنرانی و خطابه‌ایم (تازه آن هم با مصرف داخلی!) نقشه عملی راه‌هایشان است.

این کتاب با طرح مزیت‌های یکایک کشورهای مسیر راه ابریشم، تعارضات دو به دو یا گروهی آنها را نیز فهرست می‌کند و چگونگی بیشینه‌سازی منافع را عرضه می‌دارد. کتاب بر روند پژوهی استوار است. روند پژوهی به جهت‌دهی داده‌های خام، پردازش و شناخت روابط میان آنها اشاره دارد. مهم‌ترین این داده‌های خام، رخدادها هستند که سویه مقدماتی روندها را نشان می‌دهند. این کتاب انبوهی از اطلاعات مفید از منابع متعدد دارد و نکات زیر برگرفته و یا برداشت‌های آن است:

  • اگرچه ظاهر این کلان پروژه، اقتصادی است اما به اتکای ژئواکونومی، دو حوزه دیگر یعنی ژئوکالچر و ژئوپلیتیک، قوام می‌یابد و در واقع هدف اصلی چینی‌ها ژئوپلیتیک است.
  • اثرگذاری این کلان پروژه در سه سطح بین‌المللی، منطقه‌ای و داخلی است. به عنوان مثال توسعه مناسب و کاهش نابرابری‌ها در مناطق گوناگون چین به اتکای این کلان پروژه رخ می‌دهد. مثلا دولت چین، تنش‌های خود با مسلمان ایغور در ایالت سین کیانگ را با افزایش رفاه، حل می‌کند.
  • اژدهایی که در دهه‌های گذشته به رشد اقتصادی خود متمرکز شده بود و از دوره دنگ شیائوپینگ، به عکس شوروی -که سرنوشتش را دیدیم- تمام رفتار ایدئولوژیک و پدرخواندگی را کنار گذاشت، امروز سربرکشیده و اصلی‌ترین رقیب آمریکایی‌ها شده و عنقریب هژمونی او را به زیر می‌کشد.
  • چین برای تمام کشورهایی که در مسیر او به انتهای اروپا قرار دارند، برنامه دارد. او مثل بزن بهادرهای کم‌عقل فقط یک راه حل ندارد. به هر دولتی، مجموعه‌ای از پیشنهادهای اغوا کننده با ظاهری بُرد-بُرد ارائه می‌دهد.آن
  • اهداف چینی ها عمدتا در سه محور خلاصه می‌شود: تامین تقاضای انرژی روز افزون در میانه بی‌ثباتی در خاورمیانه، یافتن بازارهای صادراتی برای کالاهای چینی که با مشکل تولید مازاد مواجهند و نوسازی مناطق کمتر توسعه یافته غربی بویژه سین کیانگ. هدف اصلی که تلاش می شود پنهان بماند اما از چشم نظریه‌پردازان آمریکایی پنهان نمی‌ماند: دستیابی به چیرگی و هژمونی تاریخی چین در اوراسیا و اقیانوس هند. به عبارت بهتر سطح رقابت، ژئواکونومیک است اما عمق راه ابریشم نوین، نبرد ژئو پلیتیکی میان چین و آمریکا برای چیرگی در قرن حاضر است.
  • سیاستگذاران کلان چینی می‌دانند که بازگشت این حجم بزرگ تولید ناخالص ملی به داخل سرزمین چه تبعات ویرانگری در تورم داخلی دارد و این سرمایه‌ها را در فرامرز به جریان می‌اندازند.
  • حدود یکصد سال پیش، بریتانیا تقریبا حاکم بلامنازع در این منطقه بوده است. متولدکردن بعضی واحدهای سیاسی بویژه پس از جنگ جهانی اول در قالب قرارداد سایکس-پیکو، رجال‌پروری و قدرت‌گیری دست نشانده‌ها جلوه‌هایی از این حکمرانی بوده است به نحوی که سفرای بریتانیا در پایتخت‌های کشورها بعضا از روسای همان دولت‌ها نفوذ بیشتری داشته‌اند.
  • با ظهور آمریکا بویژه پس از جنگ جهانی دوم، جایگزینی او و نقش‌آفرینی در منطقه جلوه یافت. این قدرت‌نمایی در دوره جنگ سرد البته اقتضائات خود را داشت و به الاکلنگ رقابت واشینگتن- مسکو تبدیل شده بود. این کتاب می‌گوید آمریکا به دلایلی تمایل ندارد در منطقه بماند و ترجیح می‌دهد هماوردی با اصلی‌ترین رقیب خود یعنی چین را به حوزه ایندوپاسیفیک (ترکیب اقیانوس‌های هند و اطلس) ببرد. خلاء قدرت در آسیای غربی و آسیای میانه را چین پر کرده است؛ یعنی همان دولتی که فعالیت گسترده او در منطقه، آمریکا را عملا بیرون کرد!
  • این کلان پروژه با طرح مارشال مقایسه می‌شود که از رهگذر آن واشینگتن توانست با وام‌دهی به کشورهای آن سوی آنلانتیک، جای پای خود را در اروپا محکم کند و عملا آغاز جنگ سرد (یا با من، یا بر من) را کلید بزند. هرچند استراتژیست‌های چینی با فراست به دنبال پرهیز از برداشت طرحی سلطه‌طلب از راه ابریشم نوین‌اند.
  • چینی‌ها با ابزار و استدلال اقتصادی، دولت‌های متخاصم منطقه را هم به یکدیگر پیوند می‌دهند. به آنان می‌فهمانند برای امنیت سرمایه‌گذاری‌های پکن و برای منافع اقتصادی کشور خود، به دنبال بهره‌گیری از پروژه‌های مرتبط باشند.
  • کشورهای این منطقه تقریباً در هیچ چیز با یکدیگر توافق ندارند اما همه آنها خواهان روابط نزدیک‌تر با چین هستند. و چین با درک درست از خاطرات منفی ملت‌های منطقه توانسته خود را شریکی «بی‌طرف و غیر مداخله‌گر» معرفی کند.
  • چینی‌ها فرمول خاص خود را دارند. در زمانه‌ای که عمده دولت‌ها و ملت‌ها در یک قرن اخیر و حتی پیشتر، از دوگانه اتحاد- دشمنی زخم خورده‌اند و نگران استعمار و نفی استقلال خود هستند و مدل آمرانه آمریکایی‌ها بویژه پس از پایان دوقطبی، حیثیت و شرافت آنان را ملکوک ساخته است، دولتی پیدا شود که اولا خود را فروتنانه در زمره کشورهای در حال توسعه بنامد؛ ثانیا حرفهایی را که می‌زند (توسعه و رفاه) در مقیاسی بسیار بزرگ در کشور خود اجرا کرده باشد؛ ثالثا برمبنای آن لطیفه مشهور، به جای آن که بگوید «دستت را بده» از عبارت راهبردی «دستم را بگیر» استفاده کند و رابعا ادابازی‌های غربی‌ها را در دادن وام و سرمایه‌گذاری را تکرار نکند و شاخص فساد -که مانع اصلی همکاری نهادهای اقتصادی غربی با کشورهای در حال توسعه است- ظاهرا برایش مهم نباشد، منطقه را به میل خود می‌آراید. او می‌آید، وام می‌دهد، سرمایه‌گذاری می‌کند و برنده مناقصات البته شرکت‌های چینی خواهند بود. در ازای تاخیر در دیون، بخش‌هایی از سرزمین را به مالکیت 99 ساله خود می‌گیرد (آنگونه که در سریلانکا شاهد بودیم). همین مدل است که عده ای از نخبگان، روش چینی را استعماری می‌دانند.
  • چینی‌ها به رغم ظاهر آرام خود، در درک و از خودکردن تحولاتی که ظاهرا از آنها دلخوش نیستند استادند. پکن، طالبان را حتی پیش از فتح کابل به رسمیت شناخت و به این گروه فهماند اگر از جدایی طلبان سین کیانگ -که اعتقادات مشترک با طالبان دارند-اعلام برائت کند از کمک‌های پکن بهره‌ها خواهد برد.
  • یکی از دلایل گسترش اسلام در ایران و آسیای میانه، انگیزه‌های اقتصادی- بازرگانی فاتحان عرب بود. با همین نگاه، راه ابریشم چه در ساحت سنتی آن و چه در ساختار امروزی‌اش، نزاع آفرین بوده است. اروپاییان صلیبی تنها به واسطه خواسته‌ها و پیشران‌های مذهبی به جهان اسلام نتاختند. انگیزه عمیق‌تر این بود: رقابت ژئواکونومیکی و تلاش برای به دست گرفتن نبض تجارت با شرق دور، به بسیج آنان علیه جهان اسلام انجامید که در آن زمان زیر سیطره دو قدرت ترکان سلجوقی و ملوکان مصر بودند.
  • ترکیه بیش از سایر کشورهای منطقه به دنبال بهره‌گیری از این کلان پروژه چین است. پکن به دومین شریک تجاری آنکارا تبدیل شده است. اردوغان با گسیل کردن مشاور ارشد خود به عنوان سفیر ترکیه در چین، نگاه راهبردی خود را به تصویر کشید.
  • ترکیه با جاه‌طلبی‌های خود در قفقاز و آسیای مرکزی و فعال کردن خط فرهنگی کشورهای ترک زبان، کار را برای مسکو و تهران سخت کرده است.
  • آمریکا ناخواسته بانیِ شکل‌گیری همراهی راهبردی شیر و اژدها خواهد شد. رهبران پکن بخوبی می‌دانند که ایران یگانه کشور منطقه است که سیاست‌های خود در حوزه انرژی را بویژه در بزنگاه‌های تاریخی، مستقل از کاخ سفید دنبال می‌کند و از اینرو تنها کشوری است که ظرفیت تبدیل به متحد استراتژیک دارد. هرچند شاید به سطح متحد استراتژیک نرسد و در حد همراه راهبردی باشد.
  • مشغول شدن آمریکا به عراق و افغانستان به لغزشی راهبردی در کنترل دگرگونی های عمده قدرت در آسیا واقیانوسیه انجامید. اوباما کوشید با اتخاذ راهبرد منطقه‌ای «چرخش به سوی آسیا» خلاء راهبردی را در آسیای پاسیفیک پرکند.
  • سیاست‌های آمریکا در سالهای پیش رو را باید اینگونه دید: «کمربند را رها کن، جاده را زیر فشار قرار بده» یعنی حوزه زمینی راه ابریشم نسبت به جاده دریایی آن، اهمیت کمتری برای واشینگتن دارد. چرا که دومی با توجه به راهبردهای دریا پایه در ژئوپلیتیک و برتری ذاتی آمریکا در این حوزه برای او اهمیت بیشتری دارد تا بتواند اژدها را در جبهه‌های شرقی و جنوبی کنترل کند.
  • آمریکا که در میانه قرن بیستم، ناتوی آتلانتیکی را با هدف مهار شوروی بنیان گذاشت اینک ناتوی دریایی خود در پاسیفیک را با مشارکت استرالیا و ژاپن و سایر کشورهای کوچک بنیان گذاشته است.
  • چین معاملات خود با کشورهای آفریقایی، آسیای جنوب شرقی و آمریکای جنوبی را با هیاهوی رسانه‌ای تبلیغ می‌کند اما در آسیای میانه و غربی می‌کوشد تا آنجا که ممکن است با چراغ خاموش جلو رود. به همین دلیل عمده موافقت‌نامه‌های چین با کشورهای این منطقه هرگز بطور کامل به انگلیسی، ماندارین یا زبان‌های آسیای غربی منتشر نشده است تا چین‌هراسیِ حاکم بر کاخ سفید تحریک نشود.
  • هر کشور منطقه که بخواهد استراتژی کلان خود را با راه ابریشم نوین تطبیق دهد زیر ضرب فشارهای آمریکا قرار خواهد گرفت.
  • رژیم تل آویو کوشیده است از حساسیت های کاخ سفید بکاهد و روابط پرسود خود با پکن را ارتقا دهد.
  • کنترل حوزه‌های نوین دانش، در چین به وسیله آکادمی علوم چین انجام می‌گیرد که رابطه خوب با شرکای غربی دارد و از این رو حاضر نخواهد بود که برای همکاری علمی با کشوری در حال توسعه مثل ایران روابط علمی خود را با آنها بر هم بزند.
  • راه ابریشم نوین از آسیای میانه می‌گذرد و با رسیدن به ایران، دستیابی به ریملند (نظریه دریاپایه در ژئوپلیتیک) جنوبی اوراسیا را برای چین امکان‌پذیر خواهد کرد. به عبارت بهتر همکاری راهبردی چین و ایران در کنار اوراسیاگرایی روسیه و تلاش هند برای رسیدن به آسیای میانه، همگی ایران را در مرکز راه ابریشم نوین قرار داده‌اند. چنین جایگاه ژئو استراتژیکی، ایران را به مهره مهمی در شطرنج سیاست بین‌الملل تبدیل خواهد کرد.
  • افزیش همکاری‌های هند با ایران، محرکی برای تلاش چین در نزدیکی بیشتر به تهران خواهد بود.
  • باید از در افتادن به دام‌های تحلیل‌هایی مبتنی بر برآمدن سریع جهان دو قطبی و تاکید بر اراده روزافزون پکن برای بازیگری به عنوان قطبی در برابر آمریکا دوری کنیم. بر خلاف این تحلیل‌ها پکن نمی‌خواهد که حضور روزافزون خود در آسیای غربی و به ویژه ایران را کنشی صرفاً ضد آمریکایی نشان دهد و خود چین کوشیده تا صرفاً وجه اقتصادی راه ابریشم برجسته گردد.
  • پکن ضمن مقابله با جهان تک قطبی، همواره کوشیده است تا خود را به عنوان قدرتی مسئول در جامعه بین‌الملل نشان دهد. به این ترتیب، پکن خواهان هزینه دادن به واسطه همراهی با کشورهای منتقد نظام بین‌المللی همچون ایران نیست. قطعنامه‌های پیاپی در شورای امنیت سازمان ملل متحد در موضع هسته‌ای ایران شاهدی بر این ادعاست.
  • قدرت بر مثلث «زور- پول-گفتمان» استوار است و چین هنوز در دو رکن، فاقد توان ایجاد چالش اساسی برای آمریکا است .
  • چین هنوز نتوانسته گفتمانی نیرومند و معتبر به جهانیان ارائه کند. با اینکه پکن کوشیده با تکیه بر مفهوم «اجتماعی با سرنوشت مشترک» و برجسته کردن دو مفهوم نظم و احترام به حاکمیت ملی کشورها بستر لازم برای برآمدن گفتمان استراتژیک خود را فراهم کند، اما هنوز تا معرفی چنین گفتمانی با تکیه بر خوانش هویتی بومی فاصله دارد.
  • تحرکات موفق اژدها بدان معنا نیست که چین در حال تصاحب جهان است. بلکه چین در جهانی در حال رشد است که چند قطبی خواهد بود. به سخن دیگر، اقتصاد جهانی در حال گذار از یک جهان تک قطبی به جهان چند قطبی است.
  • چین و شوروی، با راه‌اندازی راه ابریشم قطبی، درصدد بسیار کوتاه‌کردن مسیر خود به آمریکای شمالی و اروپای شمالی‌اند. پوتین این گذرگاه را «شریان اصلی آینده» می‌داند. در این نامگذاری، تامل کنیم.
  • اتحاد اوراسیایی چینی –روسی، یگانه موجودیتی است که می‌تواند به عنوان قطبی نظامی در برابر قطب آمریکا شکل گیرد.
  • ما فکر می‌کنیم که منطقه ما مهمترین منطقه جهان بشریت است و کشور ما هم مهمترین بازیگر آن است. همه واقعیت این نیست.
  • یکی از اشکالات نظام برنامه‌ریزی ما، پُر سَندی است. از آن بدتر، بی‌ارتباطی، تداخل و مغایرت این اسناد با یکدیگر است چرا که آداب و تکنیک‌های سندنویسی را رعایت نکرده‌ایم. چینی‌ها و تمام کشورهایی که پیشرفت کرده‌اند اما چنین نیستند.
  • این کتاب خیلی از سیاستهای قدرت‌های جهانی را به راه ابریشم نوین ارجاع می‌دهد تا آنجا که می‌گوید بیرون آمدن ترامپ از برجام، تحریم دوباره ایران و حتی جنگ داخلی سوریه را می‌توان سویه‌هایی از استراتژی‌های مهار راه ابریشم نوین از سوی آمریکا دانست.
  • یک واحد یا شخص راهبردی، یک نشانه برجسته دارد: پرهیز از پرهدفی، چرا که پرهدفی نشانه بی‌هدفی است. نشانه راهبردی بودن، معطوف کردن تمام انرژی و وقت خود به اهداف اصلی است. بدیهی است اگر اهداف و راهبردها بدرستی انتخاب شده باشند نیازی به زیگزاگ در راهبردها نیست. هر چند تاکتیک‌ها می‌توانند زیگزاکی باشند.
  • این کتاب با تاکید بر مفهوم ژئوپلیتیک راه، زوایا و کنشگران راه ابریشم نوین، پیشران‌ها، روندهای تاثیرگذار و پیامدهای سیاست‌ها و اقدامات مرتبط را بررسی می‌کند و دغدغه اصلی این استاد وطن‌دوست آن است که چگونه می‌توان از آنها در بازآرایی ژئوپلیتیک اوراسیا و دگرگونی و چیدمانی قدرت به سود منافع ملی ایران بهره‌برداری کرد. نویسنده از ژئوپلیتیک راه به دیپلماسی راه می‌رسد. ایده کانونی او توجه به دیپلماسی راه به عنوان کلان استراتژی کشور است چرا که جهان نوین، شاهد برآمدن شاهراه‌های بین‌المللی است که به افزایش پیوندهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی میان کشورها می‌انجامد.
  • فرمانروایان ایرانی از دیرباز، هارتلند ایران‌زمین را تنها منطقه‌ای برای نفوذ سیاسی- نظامی می‌بینند. نکته مهم اما این است که بذر اتحادهای پایدار در حوزه فرهنگی- هویتی «کاشته» می‌شود و در حوزه سیاسی- نظامی «برداشت» می‌شود. مرحله «داشت» مرحله‌ای است که به رابطه نزدیک اقتصادی اشاره می کند اما دیر زمانی است که نادیده انگاشته شده است. این پذیرفتنی نیست که بار امنیتی همراهان مقاومت، شیعیان و کردهای عراق را ایران بر دوش ‌کشد، اما دیگر کشورها از رابطه اقتصادی سودمند شوند. تنها با تکیه بر دیپلماسی راه است که می‌توان «حوزه نفوذ» را به «حوزه منافع» تبدیل کرد و با توسعه همکاری‌های اقتصادی با متحدان «طبیعی» خود، نفوذ ایران را پایدار ساخت و گسترش داد.
  • نویسنده در فصل پایانی با مرور شش دالان راه ابریشم نوین، احتمال شکل‌گیری و تاثیر هر کدام را بر منافع ملی ایران بررسی می‌کند. با توجه به دو دالان که احتمال راه‌اندازی آن ضعیف است به دو دالان خطرناک برای ایران (کاسپین و میانی) اشاره می‌کند که سبب دور زدن ایران می‌شود. در هر دو دالان، نقش‌آفرینی جدی ترکیه را شاهدیم. متقابلا دو دالان دیگر (مسیر تاریخی شمالی و قراقروم- زاگرس) مطلوب منافع ملی ماست. مخصوصا آن که مسیر تاریخی شمالی که از آسیای میانه وارد شهر-گره سرخس می‌شود اولا منطبق با مسیر تاریخی است، ثانیا فاقد مشکلات و سرمای عبور از دریای مسیر بدیل است و ثالثا برای چین، رجحان دارد چرا که او را مستقیما به منابع انرژی خلیج فارس وصل می‌کند، آن هم از طریق کشوری که مطمئن است در بزنگاه تاریخی پیش رو (انتخاب بین آمریکا یا چین) به عکس سایر بازیگران منطقه به سمت واشینگتن غش نخواهد کرد.
  • توافق‌نامه‌های راهبردی۲۵ ساله را باید با دیگر قدرت‌های بزرگ و کشورهای منطقه دنبال کرد و دیپلماسی راه را باید راهبردی در جذب سرمایه خارجی دید.
  • مرزهای شمالی و شرقی ایران، کانون نوین سیاست خارجی ایران خواهد شد.
  • نویسنده با اشاره به هارتلند ایران (نظریه خشکی‌پایه در ژئوپلیتیک) به دو هلال عاشورا و نوروز تاکید می‌کند که امکان پیوند دو طیف از کشورها را برای ایران فراهم می‌کند: کشورهایی که در عاشورا سیاه‌پوش‌اند و کشورهایی که نوروز را جشن می‌گیرند. این را از زمینه‌های ژئوکالچر می‌داند که می‌تواند به تقویت بنیان‌های ژئوپلیتیکی یاری رساند.

کتاب به سیاست‌گذاران پیشنهاد می‌کند:

  1. به جای تداوم روح سنتی حاکم بر وزارتخارجه یعنی تمرکز و صرفا توجه به روابط دو جانبه، اهتمام اصلی خود را به روابط شبکه‎‌ای و پیمان‌های منطقه‌ای هم معطوف دارد.
  2. با توجه به آن که کریدورهای اقتصادی، زنجیره ارزش می‌آفرینند ایران را کشوری راه آهن‌محور ساخت. حمل و نقل ریلی علاوه بر پاک‌بودن از زاویه زیست محیطی و امنیت سفر، در ایجاد مزیت برای فعال‌شدن سناریوهای گوناگون چینی، هندی و همسایگان، یکتا است. مضافا آن که به عکس حمل‌ونقل هوایی که فعال بودن آن بشدت تابع تحریم‌ها است استقلال دارد. ضمن آن که رونق گذرگاه‌های مرکزی و اشتغال‌زایی گسترده، راه حل مبنایی برای حل نابرابری‌ها و معلول‌ها (قاچاق، تروریسم و جدایی‌طلبی در مناطق مرزی) است.
  3. به جای تداوم تفکر «بازی با جمع صفر» که امکان چالش با همسایگان را تقویت می‌کند به گسترش خطوط متعدد ریلی با آنان همت کرد که این دیپلماسی، زمینه‌ساز رفع تنش‌ها خواهد بود.

منتشر شده در سایت شفقنا:   https://fa.shafaqna.com/news/1590523/حذف-میکنم،-پس-هستم/

دکمه بازگشت به بالا