شعار خاصی که درباره صدام داده شد

یکی از بچه‌ها به آقای قربانی گفت: «تا فردا هم که اینجا وایسی و به فارسی بهشون بگی شعار ندن، اینا حالی شون نمی شه.»

به گزارش تیتر اول، محسن علیان از رزمندگان دوران هشت سال دفاع مقدس است. او در کتاب «زبون دراز» در خاطره‌ای روایت می‌کند:«صبح روز عملیات در منطقه کردستان، بچه‌ها حسابی خسته شده بودند و روحیه مناسبی نداشتند. از طرفی حدود ۱۰۰اسیر را برای انتقال به پشت خط، به‌صف کرده بودیم.

برای آنکه انبساط خاطری در بچه‌ها پیدا بشود، جلو اسرا ایستادم و شروع به شعار دادن کردم. با حرکت دست و کلمات قاتی پاتی فارسی و عربی بهشان حالی کردم که هر شعاری می‌دهم، آن‌ها تکرار کنند.

خیلی ترسیده بودند. مشتم را بالا بردم و با صدای رسا گفتم: «بگین صدام جارو برقیه.» آن ها هم فریاد زدند: «صدام جارو برقیه.» بچه‌ها که شاهد این ابتکار من بودند، زدند زیر خنده! یک‌دفعه آقای قربانی، فرمانده گروهانمان از راه رسید و پرسید: «محسن! داری چی کار می‌کنی؟» گفتم: «شما فقط وایسا تماشا کن. بذار کاسبی مون رو بکنیم.»

وقتی اسرا از شعار جاروبرقی خسته شدند، بهشان گفتم: «حالا بگین الموت لقربانی.» در همین گیرودار نیروهای دیگری هم به جمع ما اضافه شدند؛ آن‌ها هم از خنده روده‌بر شدند. قربانی تند تند دست‌هایش را تکان می‌داد و می‌گفت: «من قربانی‌ام، من فرمونده اینام، شعار ندین!» اسرا متوجه نمی‌شدند چه می‌گوید. من هم تحریکشان می‌کردم که بلندتر شعار بدهند.

یکی از بچه‌ها به آقای قربانی گفت: «تا فردا هم که اینجا وایسی و به فارسی بهشون بگی شعار ندن، اینا حالی شون نمی شه.» خب چی کار کنم که ساکت بشن؟ گفت: «به عربی بهشون بگو انا قربانی.»

آقای قربانی فریاد زد: «انا قربانی.» اسرا که تازه متوجه شیرین‌کاری من شده بودند، شعار را عوض کردند. دست‌هایشان را تکان دادند و گفتند: «لاموت…لاموت…» اسرا را منتقل کردند، من کتک مفصلی از آقای قربانی خوردم.

منبع:

کاوسی، رمضانعلی، زبون دراز (مجموعه خاطرات طنز رزمندگان دفاع مقدس)، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۱۲۷، ۱۲۸

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا