عمومی

«نه اعلیحضرتا، این انقلاب است!»

داستان فتح باستیل ، که از تابستان سال 1789 آغاز شد ، از مهمترین وقایعی است که منجر به انقلاب فرانسه شد.

به گزارش تیتر اول ، این روزنامه اعتماد اریک هابسبووا در کتاب خود “عصر انقلاب” می نویسد: “در طول انقلاب ، هیچ چیزی قوی تر از سقوط مظاهر نیست.”

داستان فتح باستیل ، که از تابستان سال 1789 آغاز شد ، از مهمترین وقایعی است که منجر به انقلاب فرانسه شد. باستیل قلعه‌ای از فرانسه قرن چهاردهم بود که دارای یک دیوار و ضخامت یک متر و نیم دیوار که هشت برج بلند آن را به هم وصل کرده بود. برای مدت طولانی ، دیگر قلعه نظامی محسوب نمی شد و از زندان آن فقط برای زندانی کردن برخی از جنایتکاران سیاسی استفاده می شد. شرایط موجود در این زندان که در آن زمان فقط 7 زندانی داشت ، چندان بد و غیرانسانی نبود و حتی در دادگاه نوشتند که از آنها خواسته شده بود که آن را تخریب کنند و به جای آن یک باغ بزرگ احداث کنند. اما برای عموم فرانسه ، یا حداقل برای عموم پاریس ، به قول فیلیس کرزین ، “باستیل سمبل استبداد پادشاهان بوربون بود.”

علیرغم ناآرامی ها و اعتراضات در پاریس ، که نتیجه طبیعی ورشکستگی اقتصادی دولت بود ، این سخنان پخش شد که چندین هزار سرباز سلطنت طلب قصد پایان ناآرامی ها را داشتند اما در واقع قصد ظلم به ملت را داشتند.

مردم همچنین فکر می کردند که از رویارویی و دفاع از خود بپردازند و شروع به تجهیز خود کردند. آنها ابتدا یک هتل ارتش را اشغال و غارت کردند و از آنجا حدود 30،000 تفنگ و چندین توپ را غارت کردند. اما هیچ باروت یا گلوله ای در هتل وجود نداشت ، بنابراین شورشیان فریاد زدند: “در راه رسیدن به باستیل! “در راه باستیل!” آنها چند صد سال به این قلعه رفتند.

از آنجا که گزارش ها وجود داشت مبنی بر اینکه یک انبار پر از باروت در آن قلعه وجود دارد و محموله دیگری نیز اخیراً به آنجا رسیده است. فرمانده قلعه باستیل تسلیم شورشیان نشد و ورود آنها را مسدود کرد و گفت: “من از مرگ این قلعه دفاع خواهم کرد.” همانطور که انتظار می رفت ، درگیری تشدید شد و نزدیک به 100 غیرنظامی کشته شدند ، اما این قلعه سرانجام سقوط کرد. فرماندهان توسط افراد عصبانی اسیر و کشته شدند.

آنها او و یک مرد دیگر را بریدند ، او را چاقو زدند و او را بردند. فتح باستیل از اهمیت نظامی زیادی برخوردار نبود ، اما به سمبل قیام مردمی و انقلاب فرانسه تبدیل شد. زیرا این پادشاه و سلطنت طلب ها را وحشت زده ، فلج و پراکنده می کند و “مدافعان وضع موجود” را لرزاند.

لوئیز شانزدهم که در ورسای بود ، صبح روز بعد خبر سقوط باستیل را شنید و همانطور که مشهور است از او پرسید: “آیا ناآرامی است؟” شخصی که پیام را آورده ، پاسخ داد: “نه ، اعلیحضرت ، این یک انقلاب است”.

ظاهرا لوئیس آنقدر ترسیده و نگران بوده است که تا دو سه روز دیگر او همچنان درباره مرگ مصمم خود صحبت می کند و حتی وصیت نامه جدیدی نوشت. هابسبوم می نویسد: “تسخیر باستیل ، که به درستی 14 ژوئیه روز ملی فرانسه را رقم زد ، نشانه سقوط استبداد بود و در سرتاسر جهان به عنوان آغاز آزادی جشن گرفته شد. اخبار را تماشا می کند ، پیاده روی بعد از ظهر خود را به تاخیر می اندازد ، بنابراین به مردم K ونی نیگزبرگ اطمینان می دهد که یک واقعه واقعاً تکان دهنده رخ داده است. “

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا