استان ها

مسیر دشوار امیرکبیر در راه اصلاحات

این پژوهشگر تاریخ معاصر در گفتگو با آنا تاکید کرد؛

پژوهشگر ارشد پژوهشگاه تاریخ معاصر گفت: امیرکبیر برنامه های اصلاحی خود را در آن دوران سخت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی آغاز کرد که حداقل اجماع را در مورد نیاز، روش و رویکرد اصلاح طلبانه حتی در درون حکومت ایجاد کرد. از امیرکبیر

به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری آنا، میرزا محمدتقی خان فراهانی معروف به «امیر کبیر» اولین و یکی از شایسته ترین صدراعظم ناصرالدین شاه است که به اصلاح طلب معروف است. اصلاحات امیرکبیر به قدری بود که نظام قدیمی و فاسد قاجار نتوانست در مقابل او ایستادگی کند. ابتدا در خانه ماند و در نهایت آن را برداشت.
در همین راستا با مورخ، نویسنده و پژوهشگر ارشد موسسه تاریخ معاصر «دکتر مظفر شهیدی» گفت وگو کرده ایم.

*** اساساً چند رویکرد اصلاح طلبانه در ایران وجود داشته است؟ آیا چیزی به نام اصلاح طلبی جامعه محور داشته ایم؟

در فرهنگ سیاسی، مفهوم اصلاحات و اصلاح طلبی عموماً یک پروژه و بیشتر یک فرآیند بین دولتی تلقی می شود. برخلاف جنبش های انقلابی و براندازی که معمولاً علیه نظم سیاسی موجود شکل می گیرد، گسترش می یابد. به عبارت دیگر، حتی یک جریان اصلاحی عمیق و اساسی در نهایت در خدمت همان اهداف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی یک انقلاب تمام عیار خواهد بود. اما به خصوص در روش، مکانیسم و ​​روندی که می تواند و باید طی کند، تفاوت های آشکار و مشخصی با جنبش های انقلابی دارد که کم و بیش همه ما اطلاعات کافی حداقل از مهمترین تفاوت های روش آنها داریم. ، رویکرد و پیامدها.

هر دو (هم اصلاحاتی که در نظم سیاسی موجود اتفاق می‌افتد و هم انقلابی که علیه نظم سیاسی موجود روی می‌دهد) عموماً تمایل به ایجاد دگرگونی‌ها و تغییرات در زمینه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی دارند. در عرصه های اجتماعی..

این مقدمه ها را بیان کردم تا بتوانم مسئله جهت گیری یا عدم گرایش را به جامعه و همچنین نیاز به اصلاحات و اصلاح طلبی را با دقت بیشتری توضیح دهم. باید گفت که به طور کلی اصلاحات به نوعی بازنگری و بر این اساس تغییر، نوسازی و بازسازی آن دسته از فرآیندها، ساختارها و آداب و رسومی است که به دلایل مختلف دیگر کارایی و سودمندی و ضرورت خود را از دست داده اند. ویژگی های گذشته و به ویژه رهبران و کارگزاران نظم سیاسی موجود در زمان واقعی و با قدرت لازم به این درک و اجماع عمومی دست می یابند که انجام اصلاحات در چارچوب نظام می تواند و باید حفظ و ارتقای جایگاه آن به دلایل مختلف امری اجتناب ناپذیر شده است.

در نتیجه، اجرای اصلاحات در مفهوم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی آن در درجه اول خواست، اراده و اقدام در چارچوب حاکمیت بوده است. با این توضیح که اصلاحات اساساً اقدامات و اقدامات پیشگیرانه سیستماتیک و هوشمندانه در داخل حکومت است که هدف اصلی آن جلوگیری و جلوگیری از توسعه و شکل گیری انقلابی بسیار پرهزینه تر و عموماً خشن تر و کاملاً ویرانگر است.

اما تا آنجا که به ایران مربوط می شود، به طور کلی، تاکنون شاهد تلاش های اصلاحی در سه مقطع مختلف تاریخ بوده ایم که از نظر سیاسی، اجتماعی و فکری تفاوت ها و تفاوت های کم و بیش آشکاری با یکدیگر داشته اند. : مرحله اول تلاش های اصلاح طلبان مربوط به سال ها و بیشتر دوره تاریخی قبل از شکل گیری و پیروزی انقلاب مشروطه در سال 1285 هجری قمری است. مرحله دوم اقدامات اصلاحی مذکور در فاصله تاریخی حدود 72 سال از عصر مشروطیت (1285-1357 ه.ق) صورت گرفت. و مرحله سوم تلاش های اصلاح طلبان مربوط به سال های پس از پایان مشروطه و فاصله زمانی پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون است.

اما نیاز و تمایل به انجام اصلاحات به صورت مستقیم و غیرمستقیم می تواند ناشی از مطالبه اجتماعی باشد و به اصطلاح جامعه محور باشد. به هر حال، حتی در چارچوب ساخت سیاسی پیش‌شرط‌ها و در چارچوب نظم سیاسی سنتی ایران در دوران حکومت و سلطنت ناصرالدین شاه، موضوع این بحث تنها یک دوره کوتاه از دوره اول آن را در بر می‌گیرد. چهار سال، شاهد وجود نوعی حوزه اجتماعی و جامعه محور، هرچند کمتر یکپارچه و محدود است.

اما زمانی که از انقلاب مشروطه جان سالم به در ببریم و وارد یک نظام سیاسی جدید شویم که در آن حقوق حاکمیتی دولت در چارچوب قانون اساسی و اصلاحات آن به رسمیت شناخته شود و در نتیجه جامعه و ملت بر خلاف گذشته تغییر کند. از جایگاه یک رعیت حقیر تا یک شهروند با حق تعیین سرنوشت سیاسی خود، نقش و شرایط کل جامعه را هر چند به تدریج و با نوسانات و محدودیت‌های فراوانی که دارد ارتقا می‌یابد. رشد فرآیندها و نیازهای اصلاحات حاکمیت داخلی مطلوب یا ناخواسته.

** آیا الگوی اصلاحی امیرکبیر مشابه اقدامات اصلاحی ناپلئون در فرانسه و پتر کبیر در روسیه بود؟

به نظر من به دلایل مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، تمدنی و تاریخی و همچنین شخص امیرکبیر به عنوان صدراعظم ناصرالدین شاه در ساختار نظم سیاسی موجود، توضیح دقیق و مفصل تری لازم است. برای هر یک از این دلایل فرصت دیگری لازم است، پاسخ من به این سوال شما منفی و مثبت است.

اسناد، منابع و شواهد موجود نشان نمی دهد که امیرکبیر شخصاً رفتار، اقدامات و مسیر اصلاحات پتر کبیر در روسیه (امپراتوری: 1725-1672م) و ناپلئون در فرانسه (امپراتوری: 1804-1815م) را پذیرفته است. الگوی روش شناختی یا او در آن صدارت بسیار کوتاه (حدود 39 ماه: 1227-20 دی 1230) به مطالبی در برنامه های اصلاحی خود توجه داشته است.

البته میرزا محمدتقی خان امیرکبیر با روی کار آمدن تجارب سیاسی، بوروکراتیک-نظامی و دیپلماتیک قابل توجهی داشت و شناخت بسیار خوبی از سازوکارها و ساختارهای فرعی حکومت ایران در دوره قاجار به دست آورده بود. . وی پیش از آن به نمایندگی های سیاسی مهم دیپلماتیک در کشورهای روسیه تزاری و امپراتوری عثمانی اعزام شد و در نتیجه با کلیت آنچه در نظام مدیریتی دو کشور مذکور می گذرد به خوبی آشنا شد. . در عین حال، با توجه به جایگاه و جایگاه در ساختار سیاسی و بوروکراتیک کشور، از نقش و جایگاه کشورهای مهمی که در آن زمان با ایران روابط سیاسی و اقتصادی داشتند (از جمله روسیه تزاری، انگلستان و … عثمانی‌ها را مهم‌ترین و تأثیرگذارترین آنها در سیاست می‌دانستند، می‌توان گفت جامعه، اقتصاد و امنیت ایران از اطلاعات کافی برخوردار بوده است.

علاوه بر این، در طول سالها تمرین و مطالعه و تماس های فراوان با افراد و شخصیت های مختلف ایرانی و خارجی، اطلاعات زیادی در مورد وضعیت ایران و نقاط مختلف جهان و همچنین تفاوت و همچنین کاملاً آشکار به دست آورده است. فاصله تمدن و فرهنگ سیاسی و معنایی که بین زمان ایران و کشورهای به اصطلاح پیشرفته و پیشرفته جهان متأخر پیدا شد، به درک واقعی رسیده بود.

امیرکبیر را حتی با کمی فاصله تاریخی، وارث تجربه و تفکر عملی، هرچند کندتر، اصلاحات سالهای پایانی سلطنت پدرعلیشاه و آغاز سلطنت محمدشاه قاجار می دانستند. . با این حال، امیرکبیر همچنین می‌دانست که باید اصلاحات سیاسی، قضایی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی خود را با توجه به واقعیت‌ها و پیکره‌بندی‌های خاص سیاسی، مذهبی و اجتماعی کنونی ایران تدوین و سازماندهی کند.

** منتقدان امیرکبیر معتقدند که ذهن های اسطوره ساز ایرانی، امیرکبیر را بت کرده اند. در حالی که اقدامات اصلاحی امیرکبیر فاقد نیرو و توان لازم بود. به عبارت دقیق تر، علیرغم علاقه به پیشرفت، به مبانی جامعه سنتی و استبداد موجود ایمان مطلق داشت و این امر مانع از اجرای تحول اساسی و عمیق جامعه از نظر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شد. .

خوب، شاید درست باشد که در مقاطع مختلف تاریخ معاصر، افراد یا بخشها یا حتی قشر وسیعی از جامعه ایران، درک و قضاوت اغراق آمیز و حتی اسطوره ای از شخصیت امیرکبیر یافته اند. اما همه اینها نباید مانع از تبیین و تحلیل نقش و جایگاه واقعی‌تر امیرکبیر شود، آن هم در زمانی بسیار بسیار کوتاه، اجرای همه اصلاحات و طرح‌های اصلاحی که در عرصه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و… زمینه های اقتصادی، قضایی و آموزشی. ، امنیت داخلی-نظامی و سیاست خارجی کشور دچار به اصطلاح لکنت زبان است. به ویژه می دانیم که برخلاف امیرکبیر و گروه کوچکی از بوروکرات ها و دستگاه های حکومتی که برنامه ها و اقدامات اصلاحی او را همراهی و همگام می کردند، اکثر تأثیرگذارترین عناصر حاکم و غیرحاکم که در عوض در ساختار حاکمیت نفوذ و حضور دارند و کل جامعه ایران مستقیم و غیرمستقیم، گاه برای مدت بسیار طولانی، به دلایل و انگیزه های مختلف، نه تنها با اصلاحات امیرکبیر همدلی نداشتند، بلکه به طرق مختلف در صدد برانداختن او برآمدند. طرح های اصلاحی در حوزه های مختلف

علاوه بر همه اینها، باید به دشواری و معضل بیشتر و تأثیرگذارتر انواع مقاومت و مخالفت نیز اشاره کرد که عمدتاً ناشی از ناآگاهی، عقب ماندگی و تعصبات فکری و فرهنگی اکثریت جامعه ایران است. طبقات مختلف مردم در اقصی نقاط کشور؛ در این شرایط خاص تاریخی، دامنه مشکلات و موانع پیش روی صدراعظم اصلاح طلب ایران برای پیشبرد برنامه های اصلاحی دوچندان شد.
از این رو امیرکبیر در دوران سخت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی (زمانی که ایران هم در داخل و هم از سوی قدرت های سلطه گر و اخلالگر خارجی تحت فشار جدی قرار داشت)، برنامه های اصلاحی خود را (که حوزه های وسیعی را در بر می گرفت) و باید گفته باشد که داشته است. شامل یک بسته کامل از بسیاری از موضوعات و موضوعات مرتبط با حاکمیت و جامعه ایران بود) و دریافت که حتی در حکومت داری نیز در مورد نیاز، روش و رویکرد اصلاح طلبانه امیرکبیر اجماع حداقلی حاصل شده است.

با توجه به همه این شرایط و علیرغم برکناری و کشته شدن زودهنگام امیرکبیر از ارکان قدرت و حاکمیت، پیام و واکنش منفی قدرت و نفوذ به جای حاکمیت و حتی فراتر از حاکمیت پیام و واکنش به اصول حاکمیت بود. برنامه‌ها و سازوکارهای اصلاحی و تحولی او را دستور داد اما پایه‌هایی که امیرکبیر در همان مدت کوتاه در مسیر اصلاح‌طلبی گذاشت به‌قدری مستقر شده بود که حتی حذف کامل او از ارکان قدرت و حاکمیت نیز نتوانست. پایان دادن به اصلاح طلبی اندیشه و ضرورت.

به عبارت دیگر، اگرچه امیرکبیر به عنوان معمار اصلاحات اولیه حکومت و سلطنت ناصرالدین شاه از عرصه قدرت و صدارت حذف شد، اما کل جامعه ایران و مهمتر از آن، نظام حکومتی هرگز رها نشد. پشت. در نظم سیاسی قبل از آغاز اصلاحات سیاسی، اجتماعی، قضایی و اقتصادی، او برنگشت. و نظام سیاسی پس از امیرکبیر به دلایل مختلف خود را گریزناپذیر می دید، حتی اگر با اکراه و انگیزه کمتر، بار برنامه های اصلاح طلبانه امیرکبیر را به دوش بکشد.

در این میان، با اینکه تا حدودی با نظر شما موافقم که اصلاحات امیرکبیر نتوانست در کوتاه مدت تحولی اساسی ایجاد کند، بلکه می‌توان گفت انقلابی سریع و آشکار در سازوکارها و ساختارهای حکومت‌داری و سیاست‌های سنت‌گرا به وجود آورد. در کشور طولانی و پیگیر باشد، اما راهی که آغاز کرده بود (پس از وقفه هایی که در پی ترور نایب السلطنه فراهانی میرزا ابوالقاسم در اوایل سلطنت محمدشاه ایجاد شد) مسیر اصلاح طلبی پس از برکناری او متوقف نشد و ترور؛ اغراق نخواهد بود اگر بگوییم تحول بنیادینی که حداقل روی کاغذ در اواخر سلطنت مظفرالدین شاه قاجار و در چارچوب انقلاب مشروطه در عرصه حکومت داری و سیاست رخ داد. جامعه ایران اندیشه، روش و رویکرد اصلاح طلبانه امیرکبیر است. در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه یکی از مهمترین نقاط عطف در آغاز و تداوم آمادگی فکری آن به شمار می رفت.

در نتیجه، دشمنان اصلاحات خیلی زود در آن دوران سخت، معمار بزرگ اندیشه اصلاح طلبی (امیر کبیر) را کشتند تا مشکل را برای همیشه پاک کنند (همانطور که اصلاح طلبان قبل از او را رفع کرده بودند)، اما فکر اصلاح طلبی. او به عنوان یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر در مسیر مؤثرتر کردن روش و ماهیت حکومت‌داری و سیاست، زندگی پرفراز و نشیب خود را در درون و برون حکومت‌داری به طرق مختلف ادامه داد.

انتهای پست/

دکمه بازگشت به بالا